مجله علمی تفریحی بیبیس
0

دانلود رمان انگلیسی “تو با تجربه بودی، من نبودم” – داستان قرار دوستی ما – قرار سوم

بازدید 646
  • عنوان: You Were Experienced, I Was Not – Our Dating Story – 3rd Date
  • نویسنده: Makiko Nagaoka
  • سال انتشار: 2021
  • تعداد صفحه: 185
  • زبان اصلی: انگلیسی
  • نوع فایل: pdf
  • حجم فایل: 17.1 مگابایت

صبح یکشنبه مشخصی در ماه سپتامبر در مقابل مجسمه آزادی در اودایبا… «من تانیکیتا آکاری هستم.» دختری ریزه اندام خودش را به ما معرفی کرد و سریع تعظیم کرد. «صبر کن، ما باید از قبل همدیگر را بشناسیم، زیرا همه ما در اینجا به جز نیشینا-کون در یک کلاس هستیم، درست است؟ و نیشینا کان سال گذشته هم در کلاس من بود. “نیشی…!” دوستم کنارم فریاد زد و شروع به افتادن کرد. “وای-چی شده نیشی؟!” صدا زدم من به طور غریزی او را در بازویش نگه داشتم. ایکی بازوی دیگرش را بالا برد تا نیشی به سختی بتواند بایستد. او به آرامی گفت: «الف… دختری… اسمم را گفت…دوبار…». او به بالا نگاه کرد و کاملاً متحیر به نظر می رسید. “من دقیقا می دانم چه احساسی داری، مرد!” ایکی با ابراز همدردی (؟) با او فریاد زد. او نمی توانست ظاهر هیجان را در چهره اش پنهان کند. من هم احساس او را درک کردم و به طرز دردناکی خوب. گفتم: «به‌نظر می‌رسد این یک روز جهنمی باشد…». و نیشی قبلاً در وضعیت بحرانی قرار داشت. در حالی که او را نگه داشتم، یک بار دیگر به افرادی که در مقابلم بودند نگاه کردم. دختری که به تازگی خود را معرفی کرده بود تانیکیتا سان از کلاس من بود. او دوست رونا بود – کسی که او را آکاری صدا می کرد. به خصوص در بین دختران کلاس ما کوتاه قد بود، او پرانرژی بود و حتی در بین برونگراها کمی برجسته بود. همانطور که از دوستان رونا انتظار می رود، تانیکیتا سان چهره ای زیبا با چشمان درشت داشت. موهای او را به شکل یک باب مواج که به رنگ روشن‌تری رنگ‌شده بود -معمولاً یک نوع آفتابی بود- و با یک روبان بزرگ تزئین شده بود. زیر آن یک تاپ گشاد و شلوارک پوشیده بود. به نظر می رسید استایل او یک تغییر منحصر به فرد در مد gyaru باشد. حتی زمانی که او را در یونیفرمش دیدم، چیزی مد روز در مورد او وجود داشت. دخترهایی مثل او بودند که بیشتر از همه اعصابم را از دست دادند.

On a certain Sunday morning in September in front of the Statue of Liberty in Odaiba… “I’m Tanikita Akari.” A petite girl introduced herself to us and gave us a quick bow. “Wait, we should already know each other ’cause we’re all in the same class here except for Nishina-kun, right? And Nishina-kun was in my class last year too.” “Nishi…!” exclaimed my friend beside me and started to fall over. “Wh-What’s wrong, Nisshi?!” I called out. I instinctively held him up by his arm. Icchi propped up his other arm so Nisshi could just barely manage to keep standing. “A… A girl…said my name…twice…” he quietly uttered. He looked upward, looking thoroughly discomposed. “I know exactly how you feel, man!” exclaimed Icchi, sympathizing (?) with him. He couldn’t hide the look of excitement on his face. I too understood how he felt, and painfully well. “This is looking to be one hell of a day…” I said. And Nisshi was already in a critical condition. Propping him up, I looked over the people in front of me once again. The girl who’d just introduced herself was Tanikita-san from my class. She was Runa’s friend—the one she called Akari. Particularly short among the girls in our class, she was energetic and stood out a fair bit, even among the extroverts. As one would expect from Runa’s friends, Tanikita-san had a pretty face with large eyes. Her hair was cut into a wavy bob that was dyed a lighter color—typical of a sunny type—and adorned with a large ribbon. Below that, she wore a loose-fitting top and shorts. Her style seemed to be a unique variation on gyaru fashion. Even when I’d seen her in her uniform, there had been something fashionable about her. Girls like her were the ones who made me lose my nerve the most.

این رمان را از لینک زیر بصورت رایگان دانلود کنید.

Download: You Were Experienced, I Was Not – Our Dating Story – 3rd Date

نظرات کاربران

  •  چنانچه دیدگاه شما توهین آمیز باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه دیدگاه شما جنبه تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

بیشتر بخوانید