دانلود رمان انگلیسی “فراتر از شن های کویر”

ایزابلا گارسیا به دنبال پدرش وارد کتابخانه بزرگش شد و حتی یک بار هم جلوی التماس او را نگرفت. «پاپی، باید صدای من را بشنوی. من هجده ساله هستم – به اندازه کافی بزرگ شده که بتوانم چنین تصمیمی برای خودم بگیرم. میدونی چقدر از اینجا متنفرم تو مرا مجبور کردی خانه ای را که در کالیفرنیا دوست داشتم ترک کنم و سال ها پیش مرا به اینجا کشاندی. من فقط به این دلیل جان سالم به در بردم که به من اجازه دادی این تابستان را با عمه جوزفینا در کالیفرنیا بگذرانم.»