پسر عمویش فردی، در اوایل ماه ژوئن در یک سرقت، یک شب داغ برای او آورد.ری کارنی یکی از روزهای معمولی را سپری میکرد، بالای شهر، پایین شهر، در شهر میچرخید. ماشین را وز وز کنان نگه میداشت.
His cousin Freddie brought him on the heist one hot night in early June. Ray Carney was having one of his run-around days—uptown, downtown, zipping across the city. Keeping the machine humming.
نظرات کاربران