When a man of my age shaves his face in the morning
وقتی مردی در سن من صبح صورتش را اصلاح می کند
Who is it that stares back and greets him
انعکاس چه کسی در آینه را می بیند که به او خوش آمد می گوید؟
The ghost of his father long dead all these years
روح پدرش که سال هاست مرده؟
Or the boy that he was, still wet in the ears
و یا پسری که هنوز خام است؟
Or the terrible sum of all of his fears
و یا مجموع وحشتناکی از ترس هایش
In the eyes of this stranger who meets him
در چشمان این غریبه است که او را می بیند؟
So his glance rarely strays from his chin or his jawline
به ندرت چشمش از روی چانه و خط فکش منحرف می شود
To face up to the truth of his soul
تا با حقیقت روح خود مواجه شود
It’s the eyes he avoids so afraid to acknowledge
این چشمانش است که از ترس حقیقت از آنها اجتناب می کند
Something strange, unexpected, out of control
چیزی عجیب، غیر منتظره، خارج از کنترل
There are times when a man needs to brave his reflection
زمان هایی می رسد که یک مرد باید با شجاعت در برابر انعکاس خود قرار بگیرد
And face what he sees without fear
و با آنچه می بیند بدون ترس روبرو شود
It takes a man to accept his mortality
طول می کشد تا یک مرد فانی بودن ( پیر شدن ) خود را قبول کند
Or be surprised by the presence of a tear
یا از حضور اشک شگفت زده شود
It was only an arrangement, a practical arrangement
این فقط یک مقدمه بود، یک مقدمه کاربردی
I forgot the first commandment of the realist’s handbook
من اولین فرمان از واقع گرا بودن را فراموش کردم
Don’t be fooled by illusions you created yourself
گول تصوراتی که خود ساخته ای را نخور
And fall in love with someone, when she loves someone else
و عاشق کسی نشو، که عاشق کسی دیگر است
Like a covering of snow on a winter’s night
مانند پوشش برف در یک شب زمستانی
It glistens and it sparkles in the moonlight
زیر نور ماه می درخشید و برق می زد
But it’s gone by the morning, how quickly it melts
اما با آمدن صبح رفت، چقدر زود آب شد
You still love her but she loves someone else
هنوز دوستش داری اما او شخص دیگری را دوست دارد
And where does that leave you
کجا رهایت کرد؟ ( اشاره به قلبش دارد )
You self-styled man of vision
تو که خود را مردی آینده نگر می خواندی
You feel stupid, you feel angry, are you losing your mind
حس حماقت می کنی، خشمگینی، داری عقلت را از دست میدی؟
To destroy the one she loves, does that become your mission
از بین بردن کسی که دوستش دارد، تبدیل شده به ماموریتت؟
Like a pantomime villain with an axe to grind
مثل یک تبهکار در نمایش پانتومیم با یک تبر برای تکه تکه کردن؟
To regain your self-respect, hold your head up like a man
برای بدست آوردن دوباره عزت نفس، سرت را مثل یک مرد بالا بگیر
Use the ice around your heart before it melts
از یخ اطراف قلبت قبل از اینکه آب شود استفاده کن
But you’re not fooling anybody, you’re only fooling yourself
اما هیچ کسی را گول نمی زنی، فقط خودت را گول می زنی
Like a covering of snow on a winter’s night
مانند پوشش برف در یک شب زمستانی
It glistens and it sparkles in the moonlight
زیر نور ماه می درخشید و برق می زد
But it’s gone by the morning, how quickly it melts
اما با آمدن صبح رفت، چقدر زود آب شد
You still love her but she loves someone else
هنوز دوستش داری اما او شخص دیگری را دوست دارد
نظرات کاربران