0

دانلود آهنگ Internal Landscapes از Anathema با متن و ترجمه

And I felt myself going. I was in a great deal of pain, it was a very frightening experience, but I began to slip…
و احساس کردم دارم می‌روم. درد زیادی داشتم، تجربه بسیار ترسناکی بود، اما شروع به لیز خوردن کردم…

I just sort of, feel myself going, and I remember trying to hold on… I’ll be ok, I’ll be ok…
یه جورایی حس می‌کنم دارم می‌رم، و یادمه که سعی می‌کردم تحمل کنم… خوب می‌شم، خوب می‌شم…

And it got to the point where I just couldn’t… And everything began to just become very quiet.
و به جایی رسیدم که نمیتونستم (برسم)، و همه چیز ساکت شد

And I can remember with every ounce of strength I had I wanted to say goodbye to my wife, it was important to me…
و یادم میاد، با ذره ذره انرژی که داشتم میخوایتم با همسرم خداحافظی کنم و این کار خیلی برام مهم بود

And I did, I remember just turning my head, looking at her and saying… I’m gonna die, goodbye Joan… and I did.
و این کارو کردم، یادمه سرم رو برگردوندم و بهش نگاه کردم و گفتم…قراره بمیرم، خداحافظ “جُ آن” و بعد…مُردم

It was then that I experienced… experienced what we call a near death experience, for me there was nothing near about it, it was there.
و بعدش تجربه کردم…تجربه کردم چیزی رو که بهش میگن “تجربه مرگ”، برای من هیچ چیز نزدیگتر از اون (مرگ) نبود، و اون (مرگ) اونجا (نزدیک من) بود

It was a total immersion in light, brightness, warmth, peace, security…
کُلش تصویری از نور بود، روشنایی، گرما، صلح و صفا و اطمینان

I did not have an out-of-body experience, I did not see my body or anyone about me, I just immediately went into this beautiful bright light.
هیچ حس خارج از بدن نداشتم، نه خودم رو میدیدم و نه هیچ فرد دیگه ای رو دور و بر خودم، و ناگهان وارد اون نور شدم

It’s difficult to describe, matter of fact it’s impossible to describe.
خیلی توصیفش سخته، در حقیقت به تصویر کشیدنش ممکن نیست

Verbally it cannot be expressed, it’s something which becomes you and you become it…
در گفتار نمیشه توصیفش کرد، گاهی یه چیزی فقط و فقط برای خودت قابل فهمه

I could say that I was peace, I was love, I was the brightness… It was part of me…
میتونستم (تو اون حالت) بگم که در صلح و صفا بودم، در عشق، من روشنایی بودم، …و اون (روشنایی) قسمتی از من بود

Goodbye my friend
خداحافظ دوست من

Love will never end
عشق هرگز تمومی نداره

And I feel like you
و م نهم حس تورو دارم

And I breathe all truth
و تماما حقیقت رو استنشاق میکنم

Love is the lifebreath of all I see
عشق استنشاق زندگی هست که من میبینم

Love is the truelight inside of me
عشق استنشاق زندگی هست که من میبینم

And I know you somehow
و به طریقی تورو میشناسم

As I hold you in my heart
وقتی تورو در قلبم دارم

In my heart
در قلبم

There’s a fire in the sky
آتشی در آسمونه

And I know it’s you
و میدونم که اون (آتیش) تو هستی

(Senses following me)
حسش بدنبالم میاد

There’s a light that’s so bright
روشنایی هست که بسیار روشنه

And I know it’s you
و میدونم که (اون نور) تو هستی

And I feel like you
و م نهم حس تورو دارم

And I breathe all truth
و تماما حقیقت رو استنشاق میکنم

For I was always there
چون من همیشه اونجا بودم

And I will always be there…
و همیشه اونجا خواهم بود

And it’s just so beautiful. It was eternity. It’s like… I was always there, and I will always be there…
و این بسیار زیباست، بدون پایان، انگار، انگار همیشه اونجا بود…و من همیشه اونجا خواهم بود

That my existence on earth was just a very brief instant.
که وجود من (گویا) تنها یک لحظه کوتاه بود

I could say that I was peace, I was love, I was the brightness… It was part of me…
I could say that I was peace, I was love, I was the brightness… It was part of me…
میتونستم (تو اون حالت) بگم که در صلح و صفا بودم، در عشق، من روشنایی بودم، …و اون (روشنایی) قسمتی از من بود

نظرات کاربران

  •  چنانچه دیدگاه شما توهین آمیز باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه دیدگاه شما جنبه تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بیشتر بخوانید

X
آموزش نقاشی سیاه قلم کلیک کنید