باران ببارد
If the rain pours down
پیش از خداحافظیات چتری به دستت میدهم
Before your farewell, I will place an umbrella in your hand,
آهی به راهت میکشم، شاید که برگردی
I breathe a sigh along your path, hoping you’ll return.
به جای هر حرفی فقط خطی ز چشم خیس خود
Instead of any word, just a line from my wet eyes
تا به نگاهت میکشم شاید که برگردی
Drawing your gaze, hoping you’ll return.
باران ببارد، میروی
If the rain pours, you will depart,
باران نبارد، میروی
If the rain does not pour, you will depart.
این بغض بیصاحب چرا از تو ندارد پیروی؟
Why does this unclaimed sorrow not follow you?
بی من شدی راهی چرا؟
Why did you leave without me?
از من نمیخواهی چرا کاری کنم پیدا کند پایان خوش این ماجرا؟
Why not ask me to find a better end for this story?
[دکلمه]
[Declamation]
قطار میرود، تو میروی
The train departs, and so do you,
تمام ایستگاه میرود
Every station fades away.
و من چقدر سادهام که سالهای سال، در انتظار تو، کنار این قطارِ رفته، ایستادهام
How naive I am, year after year, waiting for you by this departing train, standing,
و همچنان، و همچنان به نردههای ایستگاهِ رفته تکیه دادهام
Leaning against the fences of the departed station.
گفتم خداحافظ، ولی در دل چه آهی دارم، ای عشق
I bid farewell, yet what a sigh is in my heart, O love,
غیر از تماشای تو در باران چه راهی دارم، ای عشق؟
Apart from watching you in the rain, what other way do I have, O love?
بعد از تو این باران تو را هر بار به یادم خواهد آورد
After you, this rain will remind me of you each time.
چیزی نمیماند از این عاشق که در عشقت بد آورد
Nothing remains of this lover who had ill-fated fortune in your love.
باران ببارد، میروی
Whether the rain pours
باران نبارد، میروی
or not, you will depart,
این بغض بیصاحب چرا از تو ندارد پیروی؟
Why does this unclaimed sorrow not follow you?
بی من شدی راهی چرا؟
Why did you leave without me?
از من نمیخواهی چرا کاری کنم پیدا کند پایان خوش این ماجرا؟
Why not ask me to find a better end to this story?
نظرات کاربران