مجله علمی تفریحی بیبیس
0

دانلود رمان انگلیسی “زیر درخت بلوط” – فصل 1 (داستان جانبی)

بازدید 740
  • عنوان: Under the Oak Tree-Season 1
  • نویسنده: Suji Kim
  • سال انتشار: 2023
  • تعداد صفحه: 311
  • زبان اصلی: انگلیسی
  • نوع فایل: pdf
  • حجم فایل: 1.64 مگابایت

سیلابی که در شب جاری شد سرانجام در سحر متوقف شد. ریفتان در حالی که چشم های خشکش را پلک می زد، صورتش را با آب بارانی که در یک تغار جمع کرده بود شست. آلونک در باد بی امان و تند تند می ترقیده و ناله کرده بود و حتی سقف هم شروع به چکیدن کرده بود. همه چیز برای یک شب وحشتناک ساخته شده بود. صبح روز بعد، آسمان صاف بود که گویی طوفان فقط یک رویا بوده است. ریفتان در حالی که صورتش را با آستین پاره شده اش خشک می کرد به آن خیره شد. علی‌رغم اینکه پدرخوانده‌اش از بهار به‌طور متناوب کلبه را تغییر می‌داد، سازه‌ی درهم و برهم آنقدر قدیمی بود که نمی‌توانست در طول فصل بارانی چیزی جز یک جهنم باشد. این احتمال وجود داشت که آنها باید قبل از رسیدن Paxias [1] تعمیرات اضافی انجام دهند. در حالی که فکر می کرد خرید تمام چوب مورد نیاز آنها چقدر هزینه دارد، صدای خشنی از پشت به گوش رسید. “چرا پشتت نشسته ای پسر؟ کار به خودی خود انجام نمی‌شود!» ریفتان با پوزخندی به سمت زنگ چکش که از در باز آهنگری بیرون می آمد چرخید. آهنگر، مردی با چهره ای برنزه و کرگنده، از در ورودی به او خیره شد. ریفتان می‌دانست که اگر بیش از این هول کند، مرد از عجله کردن و ضربه‌ی خوبی به سرش دریغ نمی‌کند. ریفتان با عجله گونی را که کنارش گذاشته بود برداشت. “تازه داشتم بلند شوم.” گونی تقریباً به اندازه او وزن داشت. او آن را روی شانه‌اش بلند کرد و به سمت آهنگر رفت که نگاهی ناپسند به او انداخت. درست قبل از تعقیب آهنگر داخل، ریفتان نگاهی به قلعه باشکوهی انداخت که بر فراز جنگل انبوه قرار داشت. او ماه ها در آهنگری دوک کرویسو شاگردی کرده بود، با این حال هنوز احساس نارضایتی عمیقی داشت. ماندن در اصطبل و بیل زدن کود اسب شاید بهتر بود. اگرچه او هرگز در آنجا لحظه ای استراحت نکرده بود، اما میزان کار در آهنگری به طور غیرقابل مقایسه ای بیشتر بود. روز او در سپیده دم با خرد کردن کوهی از هیزم، روشن کردن کوره زغال سنگ، و چکش زدن سنگ آهن شروع شد تا اینکه شانه هایش سوخت. وقتی این کار انجام شد، مجبور شد بی‌وقفه دم‌ها را تا زمانی که کوره شعله‌ور شد کار کند. یکی دو هفته اول سخت بود. کف دستش تاول زده بود و چندین بار دچار سوختگی شده بود. مواقعی وجود داشت که او با عصبانیت از ناپدری خود به خاطر مجبور کردن او به این پست غلبه کرده بود. با این حال، هر وقت به چهره رواقی پیرمرد فکر می کرد، نارضایتی او از بین می رفت. ریفتان در حالی که به ناپدری اش فکر می کرد که می خواست شکم خالی او را با خورش سرد و آبکی پر کند، گونی را روی زمین پرت کرد. سخنان مرد در حالی که او را به این مکان کشیده بود در گوشش زنگ می زد. دهقان بمان تا مثل من تمام شوی. آهنگرها حداقل کمی احترام می گیرند.

The deluge that poured through the night finally ceased at dawn. Blinking his dry eyes, Riftan washed his face with the rainwater he had collected in a trough. The shack had creaked and groaned in the relentless, blustering wind, and even the roof had begun to leak. It had all made for a horrendous night. The next morning, the sky was clear as if the storm had been but a dream. Riftan gazed up at it as he dried his face with his tattered sleeve. Despite his stepfather’s intermittent patch-ups of the shack since spring, the ramshackle structure was too old to be anything but a hellhole during the rainy season. It was likely that they would have to do additional repairs before Paxias [1] arrived. As he wondered how much it would cost to purchase all the wood they would need, a gruff voice came from behind. “Why’re you sitting on your backside, boy? The work ain’t going to do itself!” With a grimace, Riftan turned toward the hammering ringing out from the wide-open door of the smithy. The blacksmith, a man with a tanned, craggy face, stared at him from the entrance. Riftan knew that if he dallied any longer, the man would not hesitate to rush over and deal him a good blow to the head. Riftan hastily picked up the sack he had placed beside him. “I was just about to get up.” The sack weighed almost as much as he did. He hoisted it onto his shoulder and walked toward the blacksmith, who shot him a disapproving look. Just before following the blacksmith inside, Riftan glanced at the imposing castle that towered above the dense forest. He had been apprenticing at the Duke of Croyso’s smithy for months, yet he still felt a deep sense of dissatisfaction. Remaining at the stables shoveling horse manure might have been better. Although he had never had a moment’s rest there either, the amount of work at the smithy was incomparably greater. His day began at dawn chopping a mountain of firewood, lighting the charcoal kiln, and hammering iron ore until his shoulders burned. When that was done, he had to relentlessly work the bellows until the furnace blazed. The first couple of weeks had been difficult. His palms had blistered, and he had suffered several burns. There were times when he found himself overcome with rage at his stepfather for forcing him to take this post. Whenever he thought of the old man’s stoic face, however, his discontent would dissipate. Riftan flung the sack onto the floor as he thought of his stepfather trying to fill his empty stomach with cold, watery stew. The man’s words as he had dragged him to this place rang in his ears. Stay a peasant, and you’ll end up like me. Blacksmiths at least get some respect.  

این رمان را از لینک زیر بصورت رایگان دانلود کنید.

Download: Under the Oak Tree-Season 1

نظرات کاربران

  •  چنانچه دیدگاه شما توهین آمیز باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه دیدگاه شما جنبه تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

بیشتر بخوانید