در سال 37 هجری در صفّین، شخصی از طایفه بنی اسد پرسید: چگونه شما را از مقام امامت كه سزاوارتر از همه بودیدكنار زدند؟ فرمود:
ای برادر بنی اسدی! تو مردی پریشان و مضطربی كه نابجا پرسش می كنی، لیكن تو را حق خویشاوندی است، و حقّی كه در پرسیدن داری و بیگمان طالب دانستنی. پس بدان كه آن ظلم و خودكامگی كه نسبت به خلافت بر ما تحمیل شد، در حالی كه ما را نَسَب برتر و پیوند خویشاوندی با رسول خدا (ص) استوارتر بود،جز خودخواهی و انحصار طلبی چیز دیگری نبود كه گروهی بخیلانه به كرسی خلافت چسبیدند، و گروهی سخاوتمندانه از آن دست كشیدند، داور خداست، و بازگشت همه ما به روز قیامت است. (در اینجا شعر امرء القیس را خواند كه:) « واگذار داستان تاراج آن غارتگران را، و به یاد آور داستان شگفت دزدیدن اسب سواری را. » بیا و داستان پسر ابوسفیان را به یادآور، كه روزگار مرا به خنده آورد، بعد از آن كه مرا گریاند. سوگند به خدا كه جای شگفتی نیست، كار از بس عجیب است كه شگفتی را میزداید و كجی و انحراف می افزاید. مردم كوشیدند نور خدا را در داخل چراغ آن خاموش سازند، جوشش زلال حقیقت را از سرچشمه آن ببندند، چرا كه میان من و خود، آب را وَبا آلود كردند. اگر محنت آزمایش از ما و این مردم برداشته شود، آنان را به راهی می برم كه سراسر حق است، و اگر به گونه دیگری انجامد. (با حسرت خوردن بر آنها جان خویش را مگذار، كه خداوند بر آنچه میكنند آگاه است.)
One of Amir al-mu’minin’s companions (from Banu Asad) asked him: “How was it that your tribe (Quraysh) deprived you of this position (Caliphate) although you deserved it most.” Then in reply he said: O’ brother of Banu Asad! Your girth is loose and you have put it on the wrong way. Nevertheless you enjoy in-law kinship and also the right to ask, and since you have asked, listen. As regards the oppression against us in this matter although we were the highest as regards descent and the strongest in relationship with the Messenger of Allah. It was a selfish act over which the hearts of people became greedy, although some people did not care for it. The Arbiter is Allah and to Him is the return on the Day of Judgement. “Now leave this story of devastation about which there is hue and cry all round.” Come and look at the son of Abu Sufyan (Mu`awiyah). Time has made me laugh after weeping. No wonder, by Allah; what is this affair which surpasses all wonder and which has increased wrongfulness. These people have tried to put out the flame of Allah’s light from His lamp and to close His fountain from its source. They mixed epidemic-producing water between me and themselves. If the trying hardships were removed from among us, I would take them on the course of truthfulness otherwise: “… So let not thy self go (in vain) in grief for them; verily Allah knoweth all that they do.” (Qur’an, 35:8)
فایل صوتی فارسی مربوط به این خطبه را از لینک ذیل دانلود نمایید:
Download: Nahjul-Balagah-Sermon-162
نظرات کاربران