از سخنرانیهای امام (ع) در صحرای صفّین است.
پس از ستایش پروردگار! خداوند سبحان برای من، بر شما، به جهت سرپرستی حكومت، حقّی قرار داده و برای شما همانند حقّ من، حقّی تعیین فرموده است، پس حق گسترده تر از آن است كه وصفش كنند، ولی به هنگام عمل تنگنایی بی مانند دارد!. حق اگر به سود كسی اجرا شود، ناگزیر به زیان او نیز روزی به كار رود، و چون به زیان كسی اجرا شود، روزی به سود او نیز جریان خواهد داشت. اگر بنا باشد حق به سود كسی اجراء شود و زیانی نداشته باشد، این مخصوص خدای سبحان است نه دیگر آفریده ها، به خاطر قدرت الهی بر بندگان و عدالت او بر تمام موجوداتی كه فرمانش بر آنها جاری است، لكن خداوند حقّ خود را بر بندگان، اطاعت خویش قرار داده و پاداش آن را دو چندان كرده است، از روی بخشندگی و گشایشی كه خواسته به بندگان عطا فرماید. پس، خدای سبحان برخی از حقوق خود را برای بعضی از مردم واجب كرد، و آن حقوق را در برابر هم گذاشت، كه برخی از حقوق، برخی دیگر را واجب گرداند، و حقّی بر كسی واجب نمی شود مگر همانند آن را انجام دهد. و در میان حقوق الهی، بزرگ ترین حق، حقّ رهبر بر مردم و حقّ مردم بر رهبر است؛ حقّ واجبی كه خدای سبحان بر هر دو گروه لازم شمرد، و آن را عامل پایداری پیوند ملّت و رهبر، و عزّت دین قرار داد. پس رعیت اصلاح نمی شود جز آن كه زمامداران اصلاح گردند و زمامداران اصلاح نمی شوند، جز با درستكاری رعیت. و آنگاه كه مردم حقّ رهبری را اداء كنند، و زمامدار حقّ مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزّت یابد، و ر اه های دین پدیدار و نشانههای عدالت برقرار، و سنّت پیامبر (ص) پایدار گردد. پس، روزگار اصلاح شود و مردم در تداوم حكومت امیدوار و دشمن در آرزوهایش مأیوس می گردد. امّا اگر مردم بر حكومت چیره شوند، یا زمامدار بر رعیت ستم كند، وحدت كلمه از بین می رود، نشانه های ستم آشكار، و نیرنگ بازی در دین فراوان می گردد، و راه گسترده سنّت پیامبر (ص) متروك، هواپرستی فراوان، احكام دین تعطیل، و بیماریهای دل فراوان شود. مردم از اینكه حقّ بزرگی فراموش می شود، یا باطل خطرناكی در جامعه رواج می یابد، احساس نگرانی نمی كنند! پس در آن زمان نیكان خوار، و بَدان قدرتمند می شوند، و كیفر الهی بر بندگان، بزرگ و دردناك خواهد بود. پس بر شماست كه یكدیگر را نصیحت كنید و نیكو همكاری نمایید. درست است كه هیچ كس نم یتواند حقّ اطاعت خداوندی را چنان كه باید بگزارد، هرچند در به دست آوردن رضای خدا حریص باشد، و در كار بندگی تلاش فراوان نماید لكن باید به مقدار توان، حقوق الهی را رعایت كند كه یكی از واجبات الهی، یكدیگر را به اندازه توان نصیحت كردن، و برپاداشتن حق، و یاری دادن به یكدیگر است. هیچ كس هر چند قدر او در حق بزرگ، و ارزش او در دین بیشتر باشد، بی نیاز نیست كه او را در انجام حق یاری رسانند، و هیچ كس گرچه مردم او را خوار شمارند، و در دیدهها بی ارزش باشد، كوچك تر از آن نیست كه كسی را در انجام حق یاری كند، یا دیگری به یاری او برخیزد. (پس یكی از یاران به پاخاست و با سخنی طولانی امام را ستود، حرف شنوایی و اطاعت از امام را اعلام داشت. آنگاه امام فرمود:) كسی كه عظمت خدا در جانش بزرگ، و منزلت او در قلبش والاست، سزاوار است كه هرچه جز خدا را، كوچك شمارد. و از او سزاوارتر كسی كه نعمتهای خدا را فراوان در اختیار دارد، و بر خوان احسان خدا نشسته است، زیرا نعمت خدا بر كسی بسیار نگردد، جز آن كه حقوق الهی بر او فراوان باشد. مردم! از پست ترین حالات زمامداران در نزد صالحان این است كه گمان برند، آنها دوستدار ستایش اند، و كشورداریِ آنان بر كبر و خودپسندی استوار باشد، و خوش ندارم در خاطر شما بگذرد كه من ستایش را دوست دارم، و خواهان شنیدن آن می باشم. سپاس خدا را كه چنین نبودم و اگر ستایش را دوست میداشتم، آن را رها می كردم، به خاطر فروتنی در پیشگاه خدای سبحان، و بزرگی و بزرگواری كه تنها خدا سزاوار آن است. گاهی مردم، ستودن افرادی را برای كار و تلاش روا می دانند. امّا من از شما می خواهم كه مرا با سخنان زیبای خود مَسِتایید، تا از عهده وظائفی كه نسبت به خدا و شما دارم برآیم، و حقوقی كه مانده است بپردازم، و واجباتی كه برعهده من است و باید انجام گیرد، اداء كنم. پس با من چنان كه با پادشاهان سركش سخن می گویند، حرف نزنید، و چنان كه از آدمهای خشمگین كناره می گیرند، دوری نجویید و با ظاهر سازی با من رفتار نكنید،و گمان مبرید اگر حقّی به من پیشنهاد دهید بر من گران آید، یا در پی بزرگ نشان دادن خویشم؛ زیرا كسی كه شنیدن حق، یا عرضه شدن عدالت بر او مشكل باشد، عمل كردن به آن برای او دشوارتر خواهد بود . پس، از گفتن حق، یا مشورت در عدالت خودداری نكنید، زیرا خود را برتر از آن كه اشتباه كنم و از آن ایمن باشم نمی دانم، مگر آن كه خداوند مرا حفظ فرماید. پس همانا من و شما بندگان و مملوك پروردگاریم كه جز او پروردگاری نیست. او مالك ما، و ما را بر نفس خود اختیاری نیست. ما را از آنچه بودیم، خارج و بدانچه صلاح ما بود درآورد. به جای گمراهی، هدایت، و به جای كوری، بینایی به ما عطا فرمود.
Delivered at the battle of Siffin Mutual rights of the ruler and the ruled
So now, Allah, the Glorified, has, by placing me over your affairs,created my right over you, and you too have a right over me like mineover you. A right is very vast in description but very narrow in equitability of action. It does not accrue to any person unless it accrues against him also, and right does not accrue against a person unless it also accrues in his favour. If there is any right which is only in favour of a person with no (corresponding) right accruing against him it is solely for Allah, the Glorified, and not for His creatures by virtue of His might over His creatures and by virtue of the justice permeating all His decrees. Of course, He the Glorified, has created His right over creatures that they should worship Him, and has laid upon Himself (the obligation of) their reward equal to several times the recompense as a mark of His bounty and the generosity that He is capable of. Then, from His rights, He, the Glorified, created certain rights for certain people against others. He made them so as to equate with one another. Some of these rights produce other rights. Some rights are such that they do not accrue except with others. The greatest of these rights that Allah, the Glorified, has made obligatory is the right of the ruler over the ruled and the right of the ruled over the ruler. This is an obligation which Allah, the Glorified, has placed on each other. He has made it the basis of their (mutual) affection, and an honour for their religion. Consequently, the ruled cannot prosper unless the rulers are sound, while the rulers cannot be sound unless the ruled are steadfast. If the ruled fulfil the rights of the ruler and the ruler fulfils their rights, then right attains the position of honour among them, the ways of religion become established, signs of justice become fixed and the sunnah gains currency. In this way time will improve, the continuance of government will be expected, and the aims of the enemies will be frustrated. But if the ruled gain sway over the ruler, or the ruler oppresses the ruled, then difference crops up in every word, signs of oppression appear, mischief enters religion and the ways of the sunnah are forsaken. Then desires are acted upon, the commands (of religion) are discarded, diseases of the spirit become numerous and there is no hesitation in disregarding even great rights, nor in committing big wrongs. In such circumstances, the virtuous are humiliated while the vicious are honoured, and there are serious chastisements from Allah, the Glorified, onto the people. You should therefore counsel each other (for the fulfilment of your obligations) and cooperate with each other. However extremely eager a person may be to secure the pleasure of Allah, and however fully he strives for it, he cannot discharge (his obligation for) obedience to Allah, the Glorified, as is really due to Him, and it is an obligatory right of Allah over the people that they should advise each other to the best of their ability and co-operate with each other for the establishment of truth among them. No person, however great his position in the matter of truth, and however advanced his distinction in religion may be, is above co-operation in connection with the obligations placed on him by Allah. Again, no man, however small he may be regarded by others, and however humble he may appear before eyes, is too low to co-operate or to be afforded co-operation in this matter. One of Amir al-mu’minin’s companions replied to him by a long speech wherein he praised him much and mentioned his own listening to him and obeying him, whereupon Amir almu’minin said: If a man in his mind regards Allah’s glory as being high and believes in his heart that Allah’s position is sublime, then it is his right that on account of the greatness of these things he should regard all other things small. Among such persons he on whom Allah’s bounty is great and Allah’s favours are kind has a greater obligation, because Allah’s bounty over any person does not increase without an increase in Allah’s right over him. In the view of virtuous people, the worst position of rulers is that it may be thought about them that they love glory, and their affairs may be taken to be based on pride. I would really hate that it may occur to your mind that I love high praises or to hear eulogies. By the grace of Allah I am not like this. Even If I had loved to be mentioned like this, I would have given it up in submissiveness before Allah, the Glorified, rather than accept greatness and sublimity to which He is more entitled. Generally, people feel pleased at praise after good performances; but do not mention for me handsome praise for the obligations I have discharged towards Allah and towards you, because of (my) fear about those obligations which I have not discharged and for issuing injunctions which could not be avoided, and do not address me in the manner despots are addressed. Do not evade me as the people of passion are (to be) evaded, do not meet me with flattery and do not think that I shall take it ill if a true thing is said to me, because the person who feels disgusted when truth is said to him or a just matter is placed before him would find it more difficult to act upon them. Therefore, do not abstain from saying a truth or pointing out a matter of justice because I do not regard myself above erring (1). I do not escape erring in my actions but that Allah helps me (in avoiding errors) in matters in which He is more powerful than I. Certainly, I and you are slaves owned by Allah, other than Whom there is no Lord except Him. He owns our selves which we do not own. He took us from where we were towards what means prosperity to us. He altered our straying into guidance and gave us intelligence after blindness.
فایل صوتی فارسی مربوط به این خطبه را از لینک ذیل دانلود نمایید:
Download: Nahjul-Balagah-Sermon-216
نظرات کاربران