Baby….
عزیز دلم …
It’s been a long time coming
زمان طولانى اى میگذره،
Such a long, long time
زمان خیلى طولانى
And I can’t stop running
و من نمیتوانم از فرار کردن دست بکشم
Such a long, long time
زمانى طولانیست
Can you hear my heart beating?
صداى تپش قلبم را میشنوى؟
Can you hear that sound?
میتوانى صدایش را بشنوى؟
‘Cause I can’t help thinking
چراکه نمیتوانم از فکر کردن دست بکشم
And I won’t stop now
حالا هم متوقف نخواهم شد…
And then I looked up at the sun
و بعد سرم را بالا گرفتم و به خورشید نگاه کردم
And I could see
و دیدم
Oh, the way that gravity pulls on you and me
چطور جاذبه بر من و تو غلبه میکند
And then I looked up at the sky
و سرم را رو به آسمان گرفتم
And saw the sun
و خورشید را دیدم
And the way that gravity pushes on everyone
و آنطوریکه جاذبه، بر همه ى ما حکم میراند
On everyone
بر همه
Baby….
عزیزم …
When your wheels stop turning
وقتى چرخ هایت از حرکت باز ایستادند
And you feel let down
و احساس نا امیدى بر تو غلبه کرد
And it seems like troubles
و به نظر میرسه با مشکلات
Have come all around
محاصره شده اى
I can hear your heart beating
من صداى تپش قلبت را میشنوم
I can hear that sound
میتوانم صدایش را بشنوم
But I can’t help thinking
اما نمیتوانم از فکر کردن دست بکشم
And I won’t look now
و حالا نگاهت نخواهم کرد…
نظرات کاربران