روزی روزگاری سفالگری بسیار ماهر زندگی میکرد که کوزه های بسیار باکیفیتی را میساخت.
یک روز با خودش گفت من خسته شدم از اینکه فقط قابلمه و ماهیتابه بسازم و باید سعی کنم یک چیز دیگه بسازم.
در همان روز شروع به ایجاد یک عروسک کرد.
با خودش گفت این عروسک باید تک باشد و ارزش من را ثابت کند….
نظرات کاربران