خودت خواستی
You wanted it!
خودت خواستی که من مجبور باشم
You wanted me to be constrained
برم جایی که از تو دور باشم
made me go somewhere far from you
تو پای منو از قلبت بُریدی
you wanted me out of your heart
خودت خواستی که من اینجور باشم
you wanted me to be like this
خودت خواستی که احساسم بشه سرد
you wanted my feelings to get cold
خودت خواستی، نمیشه کاری هم کرد
you wanted it, and nothing can be done about it
میدیدم دارم از چشمات میافتم
I could say I was losing your attention
مدارا کردم و چیزی نگفتم
but I put up with it and didn’t say anything
برام بودنِ تو بازی نبود و
being with you wasn’t a game to me and
به این بازی دلم راضی نبود و
my heart didn‘t like this game and
از اول آخرش رو میدونستم
I knew how it would end from the start
تو تونستی ولی، من نتونستم
You could do it, but I couldn’t
برات بودنِ من کافی نبود و
being with me wasn’t enough for you and
حقیقت اینکه میبافی نبود و
what you are saying isn’t the truth
دارم دِق میکنم از دردِ دوری
I am dying due to this distance
می خوام مثلِ تو شم، اما چه جوری؟
I want to be like you, but how?
نظرات کاربران