آخرین جرعه جام
Last Sip of the Chalice
همه میپرسند:
Everyone is asking
چیست در زمزمه ی مبهم آب؟
What is it in the vague whisper of the water
چیست در همهمه ی دلکش برگ؟
What is it in the enchanting humming of the leaf
چیست در بازی آن ابر سپید
What is it in the playfulness of the white cloud
روی این آبی آرام بلند
on this vast, lofty blueness
که را می برد اینگونه به ژرفای خیال؟
that drags you so into the depths of dreaming?
نه به ابر
[I am thinking] Not about the cloud
نه به آب
Not about the water
نه به برگ
Not about the leaf
نه به این آبی آرام بلند
Not about this vast, lofty blueness
من به این جمله نمی اندیشم.
Not about this sentence
به تو می اندیشم
I am thinking about YOU
ای سراپا همه خوبی،
You, the wholly kind
تک و تنها به تو می اندیشم.
I am thinking ONLY about you
به تو می اندیشم.
I am thinking about YOU.
تو بدان این را،تو تنها بدان بیا
Know this, only YOU [must] know this
تو بمان با من، تو تنها بمان.
Stay with me, only YOU [must] stay with me
قصه ی ابر هوا را، تو بخوان.
YOU [must] read [me] the story of the cloud in the sky
تو بمان با من، تو تنها بمان.
Stay with me, only YOU [must] stay with me
در دل ساغر هستی تو بجوش
YOU [must] spring in the heart of the goblet
من همین یک نفس از جرعه ی جانم باقی ست،
I have only this last sip left of my life
آخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش.
YOU [must] drink the last sip off this empty chalice.
نظرات کاربران