حکمت 471 نهج البلاغه: پرهیز از سکوت و سخن بیجا
و قال (عليه السلام): لَا خَيْرَ فِي الصَّمْتِ عَنِ الْحُكْمِ، كَمَا أَنَّهُ لَا خَيْرَ فِي الْقَوْلِ بِالْجَهْل.
و درود خدا بر او، فرمود: در آنجا كه بايد سخن گفت، خاموشى سودى ندارد، و آنجا كه بايد خاموش ماند سخن گفتن خيرى نخواهد داشت.
He (peace be upon him) said: There is no good in remaining silent about judgment, just as there is no good in speaking out of ignorance.
حکمت 472 نهج البلاغه: دعاى طلب باران
وَ قَالَ (عليه السلام) فِي دُعَاءٍ اسْتَسْقَى بِهِ: اللَّهُمَّ اسْقِنَا ذُلُلَ السَّحَابِ، دُونَ صِعَابِهَا.
قال الرضي: و هذا من الكلام العجيب الفصاحة و ذلك أنه (عليه السلام) شبّه السحاب ذوات الرعود و البوارق و الرياح و الصواعق بالإبل الصعاب التي تقمص برحالها و تقص بركبانها و شبّه السحاب خالية من تلك الروائع بالإبل الذلل التي تحتلب طيعة و تقتعد مسمحة.
و درود خدا بر او، فرمود: (در دعا به هنگام طلب باران فرمود) خدايا ما را با ابرهاى رام سيراب كن، نه ابرهاى سركش.
(سید رضى گويد: اين كلمات از فصيح ترين و شگفتى آورترين كلمات اديبانه است كه ابرهاى سركش همراه با رعد و برق را به شتران چموش تشبيه كرد كه بار از پشت مى افكنند و سوارى نمى دهند، و ابرهاى رام را به شتران رام تشبيه كرد كه به راحتى شير داده، و سوارى مى دهند).
And he (peace be upon him) said in a supplication in which he asked for rain: O Allah, give us the docile clouds, without their difficulties. Al-Radi said: This is from the amazing eloquence of speech, and that is because he (peace be upon him) likened the clouds with thunder, lightning, winds and thunderbolts to the difficult camels that are saddled with their saddles and cut off with their riders, and he likened the clouds devoid of those wonders to the docile camels that milk their milk obediently and sit down with ease.
حکمت 473 نهج البلاغه: ناپسندی زینت در هنگام مصیبت
وَ قِيلَ لَهُ (عليه السلام): لَوْ غَيَّرْتَ شَيْبَكَ يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ. فَقَالَ (عليه السلام): الْخِضَابُ زِينَةٌ، وَ نَحْنُ قَوْمٌ فِي مُصِيبَةٍ.
يُرِيدُ وَفَاةَ رَسُولِ اللَّهِ (صلى الله عليه وآله وسلم).
(به امام گفتند چه مى شد موى خود را رنگ مى كردى فرمود:) رنگ كردن مو، آرايش است، امّا ما، در عزاى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به سر مى بريم.
And it was said to him (peace be upon him): Why don’t you change your gray hair, O Commander of the Faithful? He (peace be upon him) said: Dyeing is an adornment, and we are a people in a calamity. He means the death of the Messenger of Allah (may Allah’s prayers and peace be upon him and his family).
حکمت 474 نهج البلاغه: پاکدامنی و عفت، همارز شهادت
وَ قَالَ (عليه السلام): مَا الْمُجَاهِدُ الشَّهِيدُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَعْظَمَ أَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ؛ لَكَادَ الْعَفِيفُ أَنْ يَكُونَ مَلَكاً مِنَ الْمَلَائِكَةِ.
و درود خدا بر او، فرمود: پاداش مجاهد شهيد در راه خدا، بزرگ تر از پاداش عفيف پاكدامنى نيست كه قدرت بر گناه دارد و آلوده نمى گردد، همانا عفيف پاكدامن، فرشته اى از فرشته هاست.
He (peace be upon him) said: The martyr who fights in the way of God does not have a greater reward than the one who is able and is chaste. The chaste person is almost an angel among the angels.
حکمت 475 نهج البلاغه: قناعت، عامل بی نیازی
وَ قَالَ (عليه السلام): الْقَنَاعَةُ مَالٌ لَا يَنْفَدُ.
قال الرضي: و قد رَوى بعضهم هذا الكلام لرسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم).
و درود خدا بر او، فرمود: قناعت مالى است كه پايان نمى پذيرد.
«سید رضى گويد: برخى اين حكمت را از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل كرده اند».
And he (peace be upon him) said: Contentment is a wealth that does not run out. Al-Radi said: Some of them narrated this statement of the Messenger of God (may God bless him and his family and grant them peace).
حکمت 476 نهج البلاغه: رعایت عدالت در گرفتن مالیات
وَ قَالَ (عليه السلام) لِزِيَادِ ابْنِ أَبِيهِ وَ قَدِ اسْتَخْلَفَهُ لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ عَلَى فَارِسَ وَ أَعْمَالِهَا فِي كَلَامٍ طَوِيلٍ كَانَ بَيْنَهُمَا، نَهَاهُ فِيهِ عَنْ تَقَدُّمِ الْخَرَاجِ:
اسْتَعْمِلِ الْعَدْلَ، وَ احْذَرِ الْعَسْفَ وَ الْحَيْفَ؛ فَإِنَّ الْعَسْفَ يَعُودُ بِالْجَلَاءِ، وَ الْحَيْفَ يَدْعُو إِلَى السَّيْف.
عدالت را بگستران، و از ستمكارى پرهيز كن، كه ستم رعيّت را به آوارگى كشاند، و بيدادگرى به مبارزه و شمشير مى انجامد.
(چون زياد بن ابيه را به جاى عبد اللَّه بن عباس، به فارس و شهرهاى پيرامون آن حكومت داد، او را در دستورالعمل طولانى از گرفتن ماليات تا به هنگام نهى فرمود):
And he (peace be upon him) said to Ziyad Ibn Abihi, when he had appointed him as a successor to Abdullah Ibn Abbas over Persia and its affairs, in a long conversation that took place between them, in which he forbade him from taking the tax in advance: Use justice, and beware of oppression and injustice; for oppression leads to exile, and injustice calls for the sword.
حکمت 477 نهج البلاغه: نکوهش کوچک شمردن گناه
وَ قَالَ (عليه السلام): أَشَدُّ الذُّنُوبِ، مَا اسْتَخَفَّ بِهَا صَاحِبُهُ.
و درود خدا بر او، فرمود: سخت ترين گناهان، گناهى است كه گناهكار آن را سبك شمارد.
He (peace be upon him) said: The most serious of sins is that which its perpetrator takes lightly.
حکمت 478 نهج البلاغه: مسئولیت علما در تعلیم علم
وَ قَالَ (عليه السلام): مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى أَهْلِ الْجَهْلِ أَنْ يَتَعَلَّمُوا، حَتَّى أَخَذَ عَلَى أَهْلِ الْعِلْمِ أَنْ يُعَلِّمُوا.
و درود خدا بر او، فرمود: خدا از مردم نادان عهد نگرفت كه بياموزند، تا آن كه از دانايان عهد گرفت كه آموزش دهند.
He (peace be upon him) said: God did not take responsibility for the ignorant to learn, until He took responsibility for the people of knowledge to teach.
حکمت 479 نهج البلاغه: نکوهش دوستان پر توقع
وَ قَالَ (عليه السلام): شَرُّ الْإِخْوَانِ مَنْ تُكُلِّفَ لَهُ.
قال الرضي: لأن التكليف مستلزم للمشقة و هو شر لازم عن الأخ المتكلف له فهو شر الإخوان.
و درود خدا بر او، فرمود: بدترين دوست آن كه براى او به رنج و زحمت افتى.
سید رضى گويد: (تكلّف و تكليف با مشكلات و به زحمت افتادن است، پس دوستى كه انسان را دچار مشكلات مى كند مايه شر است، پس او از بدترين دوستان بشمار مى آيد).
And he (peace be upon him) said: The worst of brothers is the one for whom you are burdened. Al-Radi said: Because burdening entails hardship and it is an inevitable evil for the brother who is burdened with it, so he is the worst of brothers.
حکمت 480 نهج البلاغه: عامل زوال دوستی
وَ قَالَ (عليه السلام): إِذَا احْتَشَمَ الْمُؤْمِنُ أَخَاهُ، فَقَدْ فَارَقَهُ.
قال الرضي: يقال حشمه و أحشمه إذا أغضبه و قيل أخجله أو احتشمه طلب ذلك له و هو مظنة مفارقته.
«و هذا حين انتهاء الغاية بنا إلى قطع المختار من كلام أميرالمؤمنين (عليه السلام)، حامدين للّه سبحانه على ما منّ به من توفيقنا لِضمّ ما انتشر من أطرافه، و تقريب ما بعد من أقطاره. و تقرر العزم كما شرطنا أولا على تفضيل أوراق من البياض في آخر كل باب من الأبواب، ليكون لاقتناص الشارد، و استلحاق الوارد، و ما عسى أن يظهر لنا بعد الغموض، و يقع إلينا بعد الشذوذ، و ما توفيقنا إلا باللّه عليه توكلنا، و هو حسبنا و نعم الوكيل. و ذلك في رجب سنة أربع مائة من الهجرة، و صلى اللّه على سيدنا محمد خاتم الرسل، و الهادي إلى خير السبل، و آله الطاهرين، و أصحابه نجوم اليقين».
و درود خدا بر او، فرمود: وقتى مؤمن برادرش را به خشم آورد، به يقين از او جدا شده است.
سید رضى مى گويد: (حشمه و احشمه، يعنى او را به خشم آورد، برخى گفته اند، يعنى او را شرمنده ساخت و «احتشم» به معناى فراهم آوردن چنين حالتى است كه زمينه جدائى را پديد مى آورد).
اين آخرين قسمت از سخنان برگزيده امام، امير المؤمنين عليه السّلام است كه خداى را سپاس مى گويم تا مرا به اين گرد آورى سخنان پراكنده، و نزديك ساختن آنها به يكديگر در يك مجموعه، توفيق عنايت فرمود. در آغاز كار، برگ هاى سفيد در هر فصل قرار داديم تا به كلام تازه، يا تفسير جالبى كه رسيديم بر آن بيفزاييم، تا سخن پوشيده آشكار شود، و آنچه دست نايافتنى مى نمود به دست آيد. توفيق ما از خداست، و بر او توكّل مى كنيم، كه او ما را كفايت كننده و بهترين سرپرست است، و جمع آورى سخنان امام عليه السّلام در ماه رجب سال 400 هجرى انجام پذيرفت. درود ما بر سيّد و مولاى ما حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خاتم پيامبران، و هدايت كننده انسانها به بهترين راه ها، و بر اهل بيت پاك و ياران او باد كه ستارگان يقين اند.
And he (peace be upon him) said: When the believer is ashamed of his brother, he has left him. Al-Radi said: It is said that he hashamah and ahashamah if he angers him, and it is said that he embarrassed him or felt ashamed of him, he sought that for him and it is a suspicion of his leaving him. “And this is when the goal has come to us to cut off the chosen from the words of the Commander of the Faithful (peace be upon him), praising God Almighty for what He has bestowed upon us of success to include what has spread from its edges, and to bring closer what is far from its regions. And the determination was established as we stipulated first to prefer blank pages at the end of each of the chapters, so that it would be for seizing the stray, and for catching up with the incoming, and what may appear to us after the ambiguity, and what may come to us after the anomaly, and our success is only through God, in Him we trust, and He is sufficient for us and the best Disposer of affairs. This was in Rajab of the year 400 AH. May God’s prayers and peace be upon our master Muhammad, the Seal of the Messengers, the guide to the best path, his pure family, and his companions, the stars of certainty.
نظرات کاربران