حکمت 281 نهج البلاغه: برتری عقل بر امور حسی
وَ قَالَ (علیه السلام): لَيْسَتِ الرَّوِيَّةُ كَالْمُعَايَنَةِ مَعَ الْإِبْصَارِ، فَقَدْ تَكْذِبُ الْعُيُونُ أَهْلَهَا، وَ لَا يَغُشُّ الْعَقْلُ مَنِ اسْتَنْصَحَهُ.
و درود خدا بر او، فرمود: انديشيدن همانند ديدن نيست، زيرا گاهى چشم ها دروغ مى نماياند، امّا آن كس كه از عقل نصيحت خواهد به او خيانت نمى كند.
He (peace be upon him) said: Narration is not like observation with sight, for the eyes may lie to their people, but the mind does not deceive the one who seeks its advice.
حکمت 282 نهج البلاغه: علت بی اثر بودن موعظه
وَ قَالَ (علیه السلام): بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الْمَوْعِظَةِ حِجَابٌ مِنَ الْغِرَّةِ.
و درود خدا بر او، فرمود: ميان شما و پندپذيرى، پرده اى از غرور و خودخواهى وجود دارد.
He (peace be upon him) said: There is a veil of deception between you and the sermon.
حکمت 283 نهج البلاغه: خطاهای عوام و کوتاهیهای خواص
وَ قَالَ (علیه السلام): جَاهِلُكُمْ مُزْدَادٌ، وَ عَالِمُكُمْ مُسَوِّفٌ.
و درود خدا بر او، فرمود: جاهلان شما پر تلاش، و آگاهان شما تن پرور و كوتاهى ورزند.
He (peace be upon him) said: Your ignorant one is increasing, and your scholar is procrastinating.
حکمت 284 نهج البلاغه: علم، مانع بهانه جویی
وَ قَالَ (علیه السلام): قَطَعَ الْعِلْمُ عُذْرَ الْمُتَعَلِّلِينَ.
و درود خدا بر او، فرمود: دانش، راه عذر تراشى را بر بهانه جويان بسته است.
And he (peace be upon him) said: Knowledge has cut off the excuses of those who make excuses.
حکمت 285 نهج البلاغه: نکوهش تعلل هنگام فرصت
وَ قَالَ (علیه السلام): كُلُّ مُعَاجَلٍ يَسْأَلُ الْإِنْظَارَ، وَ كُلُّ مُؤَجَّلٍ يَتَعَلَّلُ بِالتَّسْوِيف.
و درود خدا بر او، فرمود: آنان كه وقتشان پايان يافته خواستار مهلتند، و آنان كه مهلت دارند كوتاهى مى ورزند.
He (peace be upon him) said: Everyone who is in a hurry asks for a reprieve, and everyone who is delayed makes excuses for procrastination.
حکمت 286 نهج البلاغه: بالا و پایین روزگار
وَ قَالَ (علیه السلام): مَا قَالَ النَّاسُ لِشَيْءٍ طُوبَى لَهُ، إِلَّا وَ قَدْ خَبَأَ لَهُ الدَّهْرُ يَوْمَ سَوْءٍ.
و درود خدا بر او، فرمود: مردم چيزى را نگفتند خوش باد، جز آن كه روزگار، روز بدى را براى او تدارك ديد.
And he (peace be upon him) said: People do not say “blessed is he” about something except that time has hidden a bad day for it.
حکمت 287 نهج البلاغه: غور نکردن در مسئله قضا و قدر
وَ سُئِلَ عَنِ الْقَدَرِ، فَقَالَ (علیه السلام): طَرِيقٌ مُظْلِمٌ فَلَا تَسْلُكُوهُ، [ثُمَّ سُئِلَ ثَانِياً فَقَالَ] وَ بَحْرٌ عَمِيقٌ فَلَا تَلِجُوهُ، [ثُمَّ سُئِلَ ثَالِثاً فَقَالَ] وَ سِرُّ اللَّهِ فَلَا تَتَكَلَّفُوه.
و درود خدا بر او، فرمود: (از قدر پرسيدند، پاسخ داد:) راهى است تاريك، آن را مپیماييد، و دريايى است ژرف، وارد آن نشويد، و رازى است خدايى، خود را به زحمت نيندازيد.
He was asked about destiny, so he (peace be upon him) said: It is a dark path, so do not take it. [Then he was asked a second time, so he said:] And a deep sea, so do not enter it. [Then he was asked a third time, so he said:] And the secret of God, so do not be pretentious about it.
حکمت 288 نهج البلاغه: ارزش علم و عالم
وَ قَالَ (علیه السلام): إِذَا أَرْذَلَ اللَّهُ عَبْداً، حَظَرَ عَلَيْهِ الْعِلْمَ.
و درود خدا بر او، فرمود: هر گاه خدا بخواهد بنده اى را خوار كند، دانش را از او دور سازد.
He (peace be upon him) said: When God humiliates a servant, He forbids him from knowledge.
حکمت 289 نهج البلاغه: الگوی اخلاقی
وَ قَالَ (علیه السلام): كَانَ لِي فِيمَا مَضَى أَخٌ فِي اللَّهِ، وَ كَانَ يُعْظِمُهُ فِي عَيْنِي صِغَرُ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ. وَ كَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ، فَلَا يَشْتَهِي مَا لَا يَجِدُ وَ لَا يُكْثِرُ إِذَا وَجَدَ. وَ كَانَ أَكْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً، فَإِنْ قَالَ بَذَّ الْقَائِلِينَ وَ نَقَعَ غَلِيلَ السَّائِلِينَ. وَ كَانَ ضَعِيفاً مُسْتَضْعَفاً، فَإِنْ جَاءَ الْجِدُّ فَهُوَ لَيْثُ غَابٍ وَ صِلُّ وَادٍ. لَا يُدْلِي بِحُجَّةٍ حَتَّى يَأْتِيَ قَاضِياً، وَ كَانَ لَا يَلُومُ أَحَداً عَلَى مَا يَجِدُ الْعُذْرَ فِي مِثْلِهِ حَتَّى يَسْمَعَ اعْتِذَارَهُ. وَ كَانَ لَا يَشْكُو وَجَعاً إِلَّا عِنْدَ بُرْئِهِ. وَ كَانَ يَقُولُ مَا يَفْعَلُ وَ لَا يَقُولُ مَا لَا يَفْعَلُ. وَ كَانَ إِذَا غُلِبَ عَلَى الْكَلَامِ لَمْ يُغْلَبْ عَلَى السُّكُوتِ، وَ كَانَ عَلَى مَا يَسْمَعُ أَحْرَصَ مِنْهُ عَلَى أَنْ يَتَكَلَّمَ. وَ كَانَ إِذَا بَدَهَهُ أَمْرَانِ، يَنْظُرُ أَيُّهُمَا أَقْرَبُ إِلَى الْهَوَى، [فَخَالَفَهُ] فَيُخَالِفُهُ. فَعَلَيْكُمْ بِهَذِهِ الْخَلَائِقِ فَالْزَمُوهَا وَ تَنَافَسُوا فِيهَا، فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِيعُوهَا، فَاعْلَمُوا أَنَّ أَخْذَ الْقَلِيلِ خَيْرٌ مِنْ تَرْكِ الْكَثِير.
و درود خدا بر او، فرمود: در گذشته برادرى دينى داشتم كه در چشم من بزرگ مقدار بود چون دنياى حرام در چشم او بى ارزش مى نمود، و از شكم بارگى دور بود، پس آنچه را نمى يافت آرزو نمى كرد، و آنچه را مى يافت زياده روى نداشت.
در بيشتر عمرش ساكت بود، امّا گاهى كه لب به سخن مى گشود بر ديگر سخنوران برترى داشت، و تشنگى پرسش كنندگان را فرو مى نشاند.
به ظاهر ناتوان و مستضعف مى نمود، امّا در برخورد جدّى چونان شير پيشه مى خروشيد، يا چون مار بيابانى به حركت در مى آمد.
تا پيش قاضى نمى رفت دليلى مطرح نمى كرد، و كسى را كه عذرى داشت سرزنش نمى كرد، تا آن كه عذر او را مى شنيد.
از درد شكوه نمى كرد، مگر پس از تندرستى و بهبودى، آنچه عمل مى كرد مى گفت، و بدانچه عمل نمى كرد چيزى نمى گفت، اگر در سخن گفتن بر او پيشى مى گرفتند در سكوت مغلوب نمى گرديد. و بر شنيدن بيشتر از سخن گفتن حريص بود.
اگر بر سر دو راهى دو كار قرار مى گرفت، مى انديشيد كه كدام يك با خواسته نفس نزديك تر است با آن مخالفت مى كرد.
پس بر شما باد روى آوردن به اينگونه از ارزش هاى اخلاقى، و با يكديگر در كسب آنها رقابت كنيد، و اگر نتوانستيد، بدانيد كه به دست آوردن برخى از آن ارزش هاى اخلاقى بهتر از رها كردن همه است.
He (peace be upon him) said: I had a brother in Allah in the past, and the smallness of the world in his eyes made him great in my eyes. He was free from the control of his stomach, so he did not desire what he did not find, and he did not increase it when he found it. Most of his life he was silent, but if he spoke, he would outdo those who spoke and satisfy the thirst of those who asked. He was weak and oppressed, but when the time came, he was like a lion of the jungle and a snake of the valley. He would not present an argument until he came to judge, and he would not blame anyone for something he found excusable until he heard his apology. He would not complain of any pain except when he was healed. He would say what he would do and not say what he would not do. And if he was overcome by speech, he was not overcome by silence, and he was more eager to hear what he heard than to speak. And if two matters came to his mind, he would look to see which of them was closer to his desire, [and he opposed it], and he would oppose it. So, you should have these characteristics, adhere to them, and compete in them. If you cannot do them, then know that taking a little is better than leaving a lot.
حکمت 290 نهج البلاغه: ترک معصیت به خاطر شکر نعمت
وَ قَالَ (علیه السلام): لَوْ لَمْ يَتَوَعَّدِ اللَّهُ عَلَى مَعْصِيَتِهِ، لَكَانَ يَجِبُ أَلَّا يُعْصَى شُكْراً لِنِعَمِهِ.
و درود خدا بر او، فرمود: اگر خدا بر گناهان وعده عذاب هم نمى داد، لازم بود به خاطر سپاسگزارى از نعمت هايش نافرمانى نشود.
He (peace be upon him) said: If God did not threaten for disobeying Him, then it would be necessary not to disobey Him out of gratitude for His blessings.
نظرات کاربران