مجله علمی تفریحی بیبیس
0

ترجمه فارسی و انگلیسی حکمتهای 141 الی 150 نهج البلاغه با فایل صوتی

حکمت 141 نهج البلاغه: مزیت خانواده کم جمعیت

وَ قَالَ (علیه السلام): قِلَّةُ الْعِيَالِ، أَحَدُ الْيَسَارَيْنِ‏.

و فرمود (ع): كم بودن نان‏خور يكى از دو توانگرى است.

He (peace be upon him) said: Having few children is one of the two blessings.

حکمت 142 نهج البلاغه: ارزش دوستی با مردم

وَ قَالَ (علیه السلام): التَّوَدُّدُ نِصْفُ الْعَقْلِ.

دوستى كردن با ديگران نيمى از عقل است.

He (peace be upon him) said: Kindness is half of intelligence.

حکمت 143 نهج البلاغه: غم و غصه و پیری

وَ قَالَ (علیه السلام): الْهَمُّ نِصْفُ الْهَرَمِ.

اندوه خوردن، نيمى از پيرى است.

He (peace be upon him) said: Worry is half of old age.

حکمت 144 نهج البلاغه: نکوهش بیتابی در مصیبت

وَ قَالَ (علیه السلام): يَنْزِلُ الصَّبْرُ عَلَى قَدْرِ الْمُصِيبَةِ، وَ مَنْ ضَرَبَ يَدَهُ عَلَى فَخِذِهِ عِنْدَ مُصِيبَتِهِ، حَبِطَ [أَجْرُهُ] عَمَلُهُ.

و فرمود (ع): شكيبايى به قدر مصيبت نازل مى شود، هر كس كه به هنگام مصيبت بر زانو زند، پاداشش از ميان مى رود.

He (peace be upon him) said: Patience is proportional to the calamity, and whoever strikes his thigh with his hand when a calamity befalls him, his deeds will be in vain.

حکمت 145 نهج البلاغه: روزه و نماز بی‌فایده

وَ قَالَ (علیه السلام): كَمْ مِنْ صَائِمٍ لَيْسَ لَهُ مِنْ صِيَامِهِ إِلَّا الْجُوعُ وَ الظَّمَأُ، وَ كَمْ مِنْ قَائِمٍ لَيْسَ لَهُ مِنْ قِيَامِهِ إِلَّا السَّهَرُ وَ الْعَنَاءُ؛ حَبَّذَا نَوْمُ الْأَكْيَاسِ وَ إِفْطَارُهُمْ.

و فرمود (ع): چه بسيار روزه دارى كه از روزه اش جز گرسنگى و تشنگى بهره اى نبرد و چه بسا، نمازگزارى كه از نمازش جز بيدارى و رنج نصيبى حاصل نكند. خوشا خوابيدن زيركان و خوشا روزه گشادن ايشان.

He (peace be upon him) said: How many a fasting person gets nothing from his fasting except hunger and thirst, and how many a standing person gets nothing from his standing except wakefulness and suffering. How wonderful is the sleep of the wise and their breaking of the fast.

حکمت 146 نهج البلاغه: ارزش صدقه، زکات، دعا

وَ قَالَ (علیه السلام): سُوسُوا إِيمَانَكُمْ بِالصَّدَقَةِ، وَ حَصِّنُوا أَمْوَالَكُمْ بِالزَّكَاةِ، وَ ادْفَعُوا أَمْوَاجَ الْبَلَاءِ بِالدُّعَاءِ.

و فرمود (ع): ايمان خود را با صدقه نگه داريد و داراييهاى خود را با دادن زكات حفظ كنيد و امواج بلا را با دعا برانيد.

He (peace be upon him) said: Strengthen your faith with charity, protect your wealth with zakat, and ward off waves of calamity with supplication.

حکمت 147 نهج البلاغه: ارزش علم و علما

وَ مِنْ كَلَامٍ لَهُ (علیه السلام) لِكُمَيْلِ بْنِ زِيَادٍ النَّخَعِيِّ. قَالَ كُمَيْلُ بْنُ زِيَادٍ أَخَذَ بِيَدِي أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام) فَأَخْرَجَنِي إِلَى الْجَبَّانِ فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ ثُمَّ قَالَ يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ:
إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا، فَاحْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ. النَّاسُ ثَلَاثَةٌ: فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ، أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ، لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ. يَا كُمَيْلُ، الْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمَالِ، الْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ، وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ وَ الْعِلْمُ يَزْكُوا عَلَى الْإِنْفَاقِ، وَ صَنِيعُ الْمَالِ يَزُولُ بِزَوَالِهِ. يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ، بِهِ يَكْسِبُ الْإِنْسَانُ الطَّاعَةَ فِي حَيَاتِهِ وَ جَمِيلَ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ، وَ الْعِلْمُ حَاكِمٌ وَ الْمَالُ مَحْكُومٌ عَلَيْهِ. يَا كُمَيْلُ هَلَكَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْيَاءٌ وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ، أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِي الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ. هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً -وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ- لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً؛ بَلَى [أُصِيبُ] أَصَبْتُ لَقِناً غَيْرَ مَأْمُونٍ عَلَيْهِ، مُسْتَعْمِلًا آلَةَ الدِّينِ لِلدُّنْيَا وَ مُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ بِحُجَجِهِ عَلَى أَوْلِيَائِهِ؛ أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ الْحَقِّ، لَا بَصِيرَةَ لَهُ فِي أَحْنَائِهِ، يَنْقَدِحُ الشَّكُّ فِي قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ، أَلَا لَا ذَا وَ لَا ذَاكَ؛ أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّةِ سَلِسَ الْقِيَادِ لِلشَّهْوَةِ أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَ الِادِّخَارِ؛ لَيْسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّينِ فِي شَيْءٍ، أَقْرَبُ شَيْءٍ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ السَّائِمَةُ؛ كَذَلِكَ يَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِيهِ. اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً، لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ، وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِكَ؟ أُولَئِكَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً، يَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَيِّنَاتِهِ، حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ يَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ؛ هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ، وَ صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى؛ أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ؛ آهِ آهِ، شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ. انْصَرِفْ يَا كُمَيْلُ إِذَا شِئْتَ.

سخنى از آن حضرت (ع) به كميل بن زياد نخعى. كميل بن زياد گويد: امير مؤمنان، على بن ابى طالب، دست مرا گرفت و از شهر بيرون برد. چون به صحرا رسيدم آه بلندى كشيد و فرمود:
اى كميل، دلها چونان ظرفهايند و بهترين آنها نگهدارنده ترين آنهاست. پس، هر چه مى گويم به خاطر بسپار. مردم سه دسته اند، عالمى ربّانى و آموزنده اى كه در راه راست گام برمى دارد و سه ديگر همج الرّعاع. يعنى كسانى كه از پى هر آواز مى روند و با وزش هر باد به چپ و راست ميل مى كنند. از فروغ دانش بهره ور نشده اند و به ركن استوارى پناه نجسته اند.
اى كميل، علم بهتر از مال است. علم تو را نگه مى دارد و تو بايد مال را نگه دارى. مال به هزينه كردن كاسته مى شود و حال آنكه، از علم هر چه انفاق كنى، افزونتر شود و آنچه به مال پرورده شود با زوال مال زوال مى يابد.
اى كميل بن زياد، شناخت فضيلت علم، ركنى از اركان دين است كه بايد بدان گردن نهاد. به علم است كه آدمى، تا هنگامى كه زنده است به اطاعت پروردگارش پردازد و پس از مرگش نام نيك او بر جاى ماند. علم، حاكم است و مال، محكوم.
اى كميل، مرده اند آنان كه گنجوران مال اند، هر چند، به ظاهر زنده اند، ولى عالمان تا جهان برپاى است برجاى اند. اجسادشان از ميان مى رود، ولى آثارشان در دلها موجود است.
بدان كه در اينجا [اشاره به سينه خود فرمود] علمى گرد آمده است، اگر براى آن عاملانى بيابم. آرى، يكى را يافتم كه نيكو در مى يافت ولى امين نبود. زيرا دين را وسيله رسيدن به دنيا ساخته بود و با نعمت خدا بر بندگان خدا برترى مى فروخت. و مى خواست به حجّت علم، اولياى خدا را مغلوب سازد.
يا كسى است كه پيرو حاملان علم است، ولى در شناخت رمز و راز علم بصيرتش نيست، در اولين شبهه كه بر او عارض مى شود، شك و ترديد در دلش شراره مى افروزد. نه اين و نه آن.
يا كسى است كه سخت خواستار لذت است و در شهوات، عنان گسيخته و شيفته جمع مال و اندوختن آن. اينان، هيچيك، پاسدار دين نباشند. بيش از هر چيز به ستوران چرنده مى مانند. بدين گونه است كه علم با مرگ حاملانش مى ميرد.
آرى، زمين هيچگاه از حجت قائم خداوندى خالى نمى ماند. خواه آشكار و مشهور باشد يا ترسان و پنهان از ديده ها. تا حجتها و نشانه هاى روشن دين خدا از ميان نرود اينان آيا چند تن هستند، يا در كجايند به خدا سوگند، كه شمارشان بس اندك است، ولى قدر و منزلتشان بسيار است. خداوند به اينان حجتها و نشانه هاى روشن خود را حفظ كند، تا آن را به همانندان خود به وديعت سپارند و اين بذر در دلهاى ايشان بكارند. علم و حقيقت و بصيرت به آنان روى آور شده و روح يقين را يافته اند و آنچه ناز پروردگان، دشوار پنداشته اند، بر خود آسان ساخته اند. و بر آنچه نادانان از آن مى ترسند انس گرفته اند. به تن همدم دنيايند ولى جانشان به جهان بالا پيوسته است. جانشينان خداوند در روى زمين هستند و داعيان دين اويند. آه، آه. چه آرزومند ديدارشان هستم. اى كميل، اگر خواهى بازگرد.

And from his (peace be upon him) words to Kumayl ibn Ziyad al-Nakha’i. Kumayl ibn Ziyad said: The Commander of the Faithful, Ali ibn Abi Talib (peace be upon him), took me by the hand and took me out to the graveyard. When it became morning, he took a deep breath and then said: O Kumayl ibn Ziyad: These hearts are vessels, and the best of them are the most receptive, so remember what I say to you. People are of three types: a learned scholar, a student on the path of salvation, and a rabble of ignorant people who follow every loud-mouthed caller and sway with every wind. They have not been enlightened by the light of knowledge and have not taken refuge in a firm foundation. O Kumayl, knowledge is better than wealth. Knowledge protects you while you protect wealth. Wealth is diminished by spending, but knowledge grows with spending. The work of wealth disappears with its disappearance. O Kumayl ibn Ziyad, knowledge is a religion by which one is held accountable. By it, a person gains obedience in his life and a beautiful story after his death. Knowledge is the ruler and wealth is ruled over. O Kumayl, the treasurers of wealth have perished while they are still alive, and the scholars will remain as long as time remains. Their bodies are lost, but their likes are present in the hearts. Here is a great deal of knowledge – and he pointed to his chest – if only I could find someone to carry it. Yes, I have been struck by an untrustworthy indoctrination, using the instrument of religion for the world and boasting of God’s blessings upon His servants and His proofs upon His friends; or being led by the bearers of truth, having no insight within him, doubt sparking in his heart at the first hint of suspicion. Beware, neither this nor that. Or someone who is infatuated with pleasure and easily led by lust, or who is fond of collecting and saving; they are not guardians of religion in any way. The thing closest in resemblance to them is grazing livestock; thus knowledge dies with the death of its bearers. O Allah, indeed the earth is not devoid of someone who stands up for Allah with a proof, either openly and famously or fearfully and obscurely, lest Allah’s proofs and evidences be invalidated. How many are there and where are those? By God, they are the fewest in number but the greatest in status with God. God preserves His proofs and evidence through them, until they deposit them with their peers and plant them in the hearts of their likes. Knowledge has attacked them with the truth of insight, and they have experienced the spirit of certainty, and have made easy what the luxurious have found difficult, and have become familiar with what the ignorant have found strange, and have accompanied the world with bodies whose souls are suspended in the highest place; those are the successors of God on His earth and the callers to His religion; oh oh, longing to see them. Go away, Kamil, if you wish.

حکمت 148 نهج البلاغه: شناخت افراد از روی گفتار

وَ قَالَ (علیه السلام): الْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ.

و فرمود (ع): آدمى در زير زبان خود پنهان است.

He (peace be upon him) said: A person is hidden under his tongue.

حکمت 149 نهج البلاغه: ضرورت شناخت خود

وَ قَالَ (علیه السلام): هَلَكَ امْرُؤٌ لَمْ يَعْرِفْ قَدْرَهُ.

و فرمود (ع): كسى كه قدر و منزلت خويش نشناسد، هلاك شود.

And he (peace be upon him) said: A man is destroyed who does not know his own worth.

حکمت 150 نهج البلاغه: اینگونه نباش!

وَ قَالَ (علیه السلام) لِرَجُلٍ سَأَلَهُ أَنْ يَعِظَهُ:
لَا تَكُنْ مِمَّنْ يَرْجُو الْآخِرَةَ بِغَيْرِ عَمَلٍ، وَ [يَرْجُو] يُرَجِّي التَّوْبَةَ بِطُولِ الْأَمَلِ؛ يَقُولُ فِي الدُّنْيَا بِقَوْلِ الزَّاهِدِينَ، وَ يَعْمَلُ فِيهَا بِعَمَلِ الرَّاغِبِينَ؛ إِنْ أُعْطِيَ مِنْهَا لَمْ يَشْبَعْ، وَ إِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ يَقْنَعْ؛ يَعْجِزُ عَنْ شُكْرِ مَا أُوتِيَ، وَ يَبْتَغِي الزِّيَادَةَ فِيمَا بَقِيَ؛ يَنْهَى وَ لَا يَنْتَهِي، وَ يَأْمُرُ [النَّاسَ بِمَا لَمْ يَأْتِ] بِمَا لَا يَأْتِي؛ يُحِبُّ الصَّالِحِينَ وَ لَا يَعْمَلُ عَمَلَهُمْ، وَ يُبْغِضُ الْمُذْنِبِينَ وَ هُوَ أَحَدُهُمْ؛ يَكْرَهُ الْمَوْتَ لِكَثْرَةِ ذُنُوبِهِ، وَ يُقِيمُ عَلَى مَا يَكْرَهُ الْمَوْتَ مِنْ أَجْلِهِ؛ إِنْ سَقِمَ ظَلَّ نَادِماً، وَ إِنْ صَحَّ أَمِنَ لَاهِياً؛ يُعْجَبُ بِنَفْسِهِ إِذَا عُوفِيَ، وَ يَقْنَطُ إِذَا ابْتُلِيَ؛ [وَ] إِنْ أَصَابَهُ بَلَاءٌ دَعَا مُضْطَرّاً، وَ إِنْ نَالَهُ رَخَاءٌ أَعْرَضَ مُغْتَرّاً؛ تَغْلِبُهُ نَفْسُهُ عَلَى مَا يَظُنُّ، وَ لَا يَغْلِبُهَا عَلَى مَا يَسْتَيْقِنُ؛ يَخَافُ عَلَى غَيْرِهِ بِأَدْنَى مِنْ ذَنْبِهِ، وَ يَرْجُو لِنَفْسِهِ بِأَكْثَرَ مِنْ عَمَلِهِ؛ إِنِ اسْتَغْنَى بَطِرَ وَ فُتِنَ، وَ إِنِ افْتَقَرَ قَنِطَ وَ وَهَنَ؛ يُقَصِّرُ إِذَا عَمِلَ، وَ يُبَالِغُ إِذَا سَأَلَ؛ إِنْ عَرَضَتْ لَهُ شَهْوَةٌ أَسْلَفَ الْمَعْصِيَةَ وَ سَوَّفَ التَّوْبَةَ، وَ إِنْ عَرَتْهُ مِحْنَةٌ انْفَرَجَ عَنْ شَرَائِطِ الْمِلَّةِ؛ يَصِفُ الْعِبْرَةَ وَ لَا يَعْتَبِرُ، وَ يُبَالِغُ فِي الْمَوْعِظَةِ وَ لَا يَتَّعِظُ، فَهُوَ بِالْقَوْلِ مُدِلٌّ وَ مِنَ الْعَمَلِ مُقِلٌّ؛ يُنَافِسُ فِيمَا يَفْنَى، وَ يُسَامِحُ فِيمَا يَبْقَى؛ يَرَى الْغُنْمَ مَغْرَماً، وَ الْغُرْمَ مَغْنَماً؛ يَخْشَى الْمَوْتَ، وَ لَا يُبَادِرُ الْفَوْتَ؛ يَسْتَعْظِمُ مِنْ مَعْصِيَةِ غَيْرِهِ مَا يَسْتَقِلُّ أَكْثَرَ مِنْهُ مِنْ نَفْسِهِ؛ وَ يَسْتَكْثِرُ مِنْ طَاعَتِهِ مَا يَحْقِرُهُ مِنْ طَاعَةِ غَيْرِهِ، فَهُوَ عَلَى النَّاسِ طَاعِنٌ وَ لِنَفْسِهِ مُدَاهِنٌ؛ [اللَّغْوُ] اللَّهْوُ مَعَ الْأَغْنِيَاءِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الذِّكْرِ مَعَ الْفُقَرَاءِ؛ يَحْكُمُ عَلَى غَيْرِهِ لِنَفْسِهِ، وَ لَا يَحْكُمُ عَلَيْهَا لِغَيْرِهِ؛ [يُرْشِدُ نَفْسَهُ وَ يُغْوِي غَيْرَهُ] يُرْشِدُ غَيْرَهُ، وَ يُغْوِي نَفْسَهُ، فَهُوَ يُطَاعُ وَ يَعْصِي، وَ يَسْتَوْفِي وَ لَا يُوفِي؛ وَ يَخْشَى الْخَلْقَ فِي غَيْرِ رَبِّهِ، وَ لَا يَخْشَى رَبَّهُ فِي خَلْقِهِ.
[قال الرضي رحمه الله تعالى: و لو لم يكن في هذا الكتاب إلا هذا الكلام لَكفى به موعظة ناجعة و حكمة بالغة و بصيرة لمبصر و عبرة لناظر مفكر].

در پاسخ مردى كه از او خواسته بود اندرزش دهد، چنين فرمود:
همانند آن كس مباش كه بى آنكه كارى كرده باشد به آخرت اميد مى بندد و به آرزوى دراز خود توبه را به تأخير مى افكند. گفتارش به گفتار زاهدان ماند و كردارش به كردار دنياپرستان. هر چه از دنيا بهره اش دهند، سير نگردد و اگر بى بهره اش دارند، قناعت نكند.
نعمتى را كه به او ارزانى داشته اند، سپاس نتواند گفت، باز هم، خواهان باز مانده آن است. ديگران را از زشتكارى منع مى كند و خود از كارهاى زشت باز نمى ايستد. از ديگران كارهايى را مى طلبد كه خود انجام نمى دهد. نيكان را دوست دارد ولى عمل نيكان ندارد. با گنهكاران دشمنى مى ورزد و خود يكى از آنهاست. به سبب بسيارى گناهانش از مرگ بيزار است، ولى در انجام دادن كارهايى كه سبب بيزارى او از مرگ شده، پاى مى فشرد.
چون بيمار شود از كرده خود پشيمان شود و چون تندرستى خويش بازيابد به لهو و شادى روى نهد. اگر از بيمارى بهبود يابد بر خود مى بالد و چون بيمار گردد نوميد مى شود. هرگاه بلايى به او رسد، خدا را بزارى مى خواند و اگر به آسايشى رسد، چون مغروران، رخ برمى تابد. نفسش در پندارها بر او چيره شود و آنجا كه پاى يقين در ميان مى آيد بر نفس خود چيرگى نيابد.
اگر ديگران گناهى كنند، خردتر از گناه او، بر آنان بيمناك شود و براى خود پاداشى بيش از عملش مى طلبد. اگر بى نياز شود، سرمست و مغرور شود و اگر بينوا گردد، نوميد و ناتوان در عمل كوتاه آيد و در خواستن مبالغت ورزد. اگر محنتى بر او عارض شود از جاده شريعت پاى بيرون نهد.
سخنان عبرت آميز گويد و خود عبرت نگيرد. اندرز مى دهد و خود اندرز نپذيرد. در گفتار بر خود ببالد و به كردار از همه كمتر باشد. در آنچه ناپايدار است با ديگران رقابت كند و در آنچه پايدار است به مسامحت بگذرد.
غنيمت در نظرش غرامت است و غرامت را غنيمت انگارد. از مرگ مى ترسد و پيش از آنكه فرصت از دست بشود، به كار نيك نمى شتابد.
گناه ديگران را بزرگ مى شمارد و بزرگتر از گناه آنان را، اگر خود مرتكب شود، خرد مى انگارد. طاعت و عبادت خود را بسيار مى شمارد، هر چند، اندك باشد و طاعت و عبادت ديگران را حقير مى انگارد، هر چند، بسيار باشد. بر مردم طعن مى زند و خويشتن را مى ستايد.
در نزد او لذت جويى و لهو با توانگران دوست داشتنى تر است از ذكر گفتن با فقيران. به زيان ديگران و سود خود داورى كند ولى به سود ديگران و زيان خود داورى نمى كند. ديگران را راه مى نمايد ولى خود را به گمراهى مى كشد.
مى خواهد كه همگان فرمانبردار او باشند و حال آنكه، خود همواره راه عصيان در پيش مى گيرد. مى خواهد كه حق او را بكمال ادا كنند و خود، حق كسى را بكمال ادا نمى كند. از مردم مى ترسد ولى نه به خاطر خدا ولى از خدا در كارهاى بندگان او نمى ترسد.
سيد رضى گويد: اگر در تمام اين كتاب جز اين سخن نمى بود، پند سودمند و حكمت رسا و بصيرت، صاحب بصر و عبرت نگرنده صاحب انديشه را كافى بود.

And he (peace be upon him) said to a man who asked him to advise him: Do not be one of those who hope for the Hereafter without doing any work, and [hope] hope for repentance through long hope; he speaks in this world as the ascetics say, and acts in it as the desirous; if he is given from it, he is not satisfied, and if he is prevented from it, he is not content; he is unable to thank for what he has been given, and he seeks to increase what remains; He forbids but does not stop, and orders [people to do what he does not do] what he does not do; he loves the righteous but does not do their deeds, and he hates the sinners and he is one of them; he hates death because of the abundance of his sins, and he persists in what he hates death for; if he is sick, he remains regretful, and if he is healthy, he is safe and heedless; he is pleased with himself when he is well, and he despairs when he is tested; [And] if a calamity befalls him, he calls out in distress, and if he is granted ease, he turns away, deceived; his soul overcomes him in what he thinks, and does not overcome it in what he is certain of; he fears for others because of the least of his sin, and hopes for himself with more than his work; if he is rich, he becomes arrogant and tempted, and if he is poor, he despairs and weakens; he falls short when he works, and exaggerates when he asks; If he is tempted by desire, he commits the sin and postpones repentance. If he is afflicted with a trial, he abandons the conditions of the religion. He describes the lesson but does not consider it, and he exaggerates in preaching but does not take heed. He is arrogant in speech and stingy in action. He competes over what will perish and is lenient over what will remain. He sees the gain as a loss and the loss as a gain. He fears death and does not hasten to miss it. He considers the disobedience of others to be too great for him to do, and he considers the obedience of others to be too great for him. He is a slanderer towards people and a flatterer towards himself. [Idle talk] and amusement with the rich are dearer to him than remembrance with the poor. He judges others for himself, and does not judge himself for others; [He guides himself and misleads others] He guides others, and misleads himself, so he is obeyed and disobeyed, and he fulfills and does not fulfill; and he fears creation in other than his Lord, and does not fear his Lord in his creation. [Al-Radi, may Allah have mercy on him, said: Even if there were nothing in this book except these words, it would suffice as an effective sermon, profound wisdom, insight for the one who sees, and a lesson for the one who thinks].

نظرات کاربران

  •  چنانچه دیدگاه شما توهین آمیز باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه دیدگاه شما جنبه تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آموزش نقاشی سیاه قلم کانال واتساپ