حکمت 1 نهج البلاغه ( هوشیاری در فتنه ها )
قَالَ (علیه السلام): كُنْ فِي الْفِتْنَةِ كَابْنِ اللَّبُونِ، لَا ظَهْرٌ فَيُرْكَبَ وَ لَا ضَرْعٌ فَيُحْلَبَ.
على (ع) فرمود: به هنگام بروز فتنه چون اشتر دو ساله باش كه نه پشتى استوار دارد كه بر آن سوار توان شد و نه پستانى شيرده، كه از آن شير توان دوشيد.
He (peace be upon him) said: Be in times of turmoil like a young camel, with no back to ride and no udder to milk.
حکمت 2 نهج البلاغه ( از عوامل ذلت و خواری )
وَ قَالَ (علیه السلام): أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ، وَ رَضِيَ بِالذُّلِّ مَنْ كَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ، وَ هَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَيْهَا لِسَانَه.
و فرمود (ع): آنكه طمع را شعار خود سازد، خود را خوار ساخته و هر كه پريشانحالى خويش با ديگران در ميان نهد، تن به ذلت داده است و كسى كه زبانش بر او فرمان راند، بى ارج شود.
He (peace be upon him) said: He who senses greed has degraded himself, he who reveals his distress is content with humiliation, and he who lets his tongue rule over his soul is insignificant to him.
حکمت 3 نهج البلاغه ( نکوهش بخل و ترس و فقر )
وَ قَالَ (علیه السلام): الْبُخْلُ عَارٌ، وَ الْجُبْنُ مَنْقَصَةٌ، وَ الْفَقْرُ يُخْرِسُ الْفَطِنَ عَنْ [حَاجَتِهِ] حُجَّتِهِ، وَ الْمُقِلُّ غَرِيبٌ فِي بَلْدَتِهِ.
و فرمود (ع): بخل، ننگ است و ترس، نقص است و تنگدستى، زبان زيرك را از بيان حجتش بر بندد و بينوا در شهر خود غريب است.
He (peace be upon him) said: Stinginess is a disgrace, cowardice is a shortcoming, poverty silences the intelligent person from his argument, and the poor person is a stranger in his own country.
حکمت 4 نهج البلاغه ( ارزش صبر و زهد و ورع و رضا )
وَ قَالَ (علیه السلام) الْعَجْزُ آفَةٌ، وَ الصَّبْرُ شَجَاعَةٌ، وَ الزُّهْدُ ثَرْوَةٌ، وَ الْوَرَعُ جُنَّةٌ، وَ نِعْمَ الْقَرِينُ [الرِّضَا] الرِّضَى.
و فرمود (ع): و ناتوانى، آفت است و شكيبايى، دليرى است و زهد، توانگرى است و پارسايى، چونان سپر است. بهترين همنشين خشنودى است از خواست خداوند.
He (peace be upon him) said: Weakness is a scourge, patience is courage, asceticism is wealth, piety is a shield, and contentment is a good companion.
حکمت 5 نهج البلاغه ( ارزش علم و ادب و تفکر )
وَ قَالَ (علیه السلام): الْعِلْمُ وِرَاثَةٌ كَرِيمَةٌ، وَ الْآدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ، وَ الْفِكْرُ مِرْآةٌ صَافِيَةٌ.
و فرمود (ع): و دانش، ميراثى است گرانمايه و آداب، زيورهايى نو به نو و انديشه، آينه اى صافى است.
He (peace be upon him) said: Knowledge is a noble inheritance, manners are renewed garments, and thought is a clear mirror.
حکمت 6 نهج البلاغه ( حفظ اسرار و حسن رفتار )
وَ قَالَ (علیه السلام): صَدْرُ الْعَاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ، وَ الْبَشَاشَةُ حِبَالَةُ الْمَوَدَّةِ، وَ الِاحْتِمَالُ قَبْرُ الْعُيُوبِ. وَ رُوِيَ أَنَّهُ قَالَ فِي الْعِبَارَةِ عَنْ هَذَا الْمَعْنَى أَيْضاً [الْمُسَالَمَةُ خَبْءُ الْعُيُوبِ] الْمَسْأَلَةُ خِبَاءُ الْعُيُوبِ، وَ مَنْ رَضِيَ عَنْ نَفْسِهِ كَثُرَ السَّاخِطُ عَلَيْهِ.
و فرمود (ع): سينه عاقل صندوقچه راز اوست و خوشرويى دام دوستى است و برد بارى، گورگاه زشتيها. و نيز روايت شده كه آن حضرت در بيان اين معنى فرموده است كه آشتى جويى، سرپوش عيبهاست. هر كه از خود خشنود بود، خشم گيرندگانش بسيارند.
And he (peace be upon him) said: The chest of the wise man is the treasurer of his secret, cheerfulness is the rope of affection, and tolerance is the grave of faults. It was narrated that he said in expressing this meaning also: [Peacefulness is the hideout of faults] The question is the hideout of faults, and whoever is satisfied with himself, many will be angry with him.
حکمت 7 نهج البلاغه ( بازتاب اعمال دنیا در آخرت )
وَ الصَّدَقَةُ دَوَاءٌ مُنْجِحٌ، وَ أَعْمَالُ الْعِبَادِ فِي عَاجِلِهِمْ نُصْبُ أَعْيُنِهِمْ فِي [آجِلِهِمْ] آجَالِهِمْ.
و فرمود (ع): و صدقه دارويى است شفا بخش و اعمال بندگان در اين جهان، مقابل چشم آنهاست در آن جهان.
Charity is an effective medicine, and the deeds of the servants in their immediate life are before their eyes in their [deaths], their lives.
حکمت 8 نهج البلاغه ( شگفتی های خلقت انسان )
وَ قَالَ (علیه السلام) اعْجَبُوا لِهَذَا الْإِنْسَانِ؛ يَنْظُرُ بِشَحْمٍ، وَ يَتَكَلَّمُ بِلَحْمٍ، وَ يَسْمَعُ بِعَظْمٍ، وَ يَتَنَفَّسُ مِنْ خَرْمٍ.
و فرمود (ع): از اين انسان در شگفت شويد، به قطعه اى پيه مى بيند و به پاره گوشتى سخن مى گويد و به تكه استخوانى مى شنود و از شكافى نفس مى كشد.
He (peace be upon him) said: Be amazed at this man; he looks with fat, speaks with flesh, hears with bones, and breathes from a hole.
حکمت 9 نهج البلاغه ( اقبال و ادبار دنیا )
وَ قَالَ (علیه السلام) إِذَا أَقْبَلَتِ الدُّنْيَا عَلَى [قَوْمٍ أَعَارَتْهُمْ مَحَاسِنَ غَيْرِهِمْ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُمْ سَلَبَتْهُمْ مَحَاسِنَ أَنْفُسِهِمْ] أَحَدٍ، أَعَارَتْهُ مَحَاسِنَ غَيْرِهِ، وَ إِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُ، سَلَبَتْهُ مَحَاسِنَ نَفْسِه.
و فرمود (ع): وقتى كه دنيا به قومى روى آورد، خوبيهاى ديگران را به آنها عاريت دهد و چون پشت كند، خوبيهايشان را از ايشان بستاند.
And he (peace be upon him) said: When the world turns to a people, it lends them the virtues of others, and when it turns away from them, it takes away their own virtues. When the world turns away from someone, it lends him the virtues of others, and when it turns away from him, it takes away his own virtues.
حکمت 10 نهج البلاغه ( معاشرت نیکو با مردم )
وَ قَالَ (علیه السلام): خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَةً إِنْ مِتُّمْ مَعَهَا بَكَوْا عَلَيْكُمْ، وَ إِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَيْكُمْ.
و فرمود (ع): با مردم به گونه اى بياميزيد، كه اگر بميريد، بر شما بگريند و اگر بمانيد با شما دوستى كنند.
He (peace be upon him) said: Mix with people in such a way that if you die, they will cry over you, and if you live, they will yearn for you.
نظرات کاربران