مجله علمی تفریحی بیبیس
0

ترجمه فارسی و انگلیسی خطبه 182 نهج البلاغه ( ستایش خدا و موعظه مردم و تحریض آنان به جنگ، اندکی پیش از شهادت) با فایل صوتی

بازدید 292

یكی از یاران امام، نوف بكّالی نقل كرد كه امام (ع) در سال 40 هجری در اواخر زندگی خود در شهر كوفه بر روی سنگی كه جعدة بن هبیره مخزومی آماده كرد ایستاد، در حالی كه پیراهنی خشن از پشم بر تن، و شمشیرش با بندی از لیف خرما بر گردن، و كفشی از لیف خرما در پا، و بر پیشانی او پینه از كثرت سجود آشكار بود، فرمود:

ستایش خداوندی را سزاست كه سرانجام خلقت، و پایان كارها به او باز میگردد. خدا را بر احسان بزرگش، و برهان آشكار، و فراوانی فضل و آنچه بدان بر ما منّت نهاده است می ستائیم، ستایشی كه حقّ او را اداء كند، و شكر شایسته او را به جا آورد، به ثواب الهی ما را نزدیك گرداند و موجب فراوانی نیكی و احسان او گردد. از خدا یاری میطلبیم، یاری خواستن كسی كه به فضل او امیدوار، و به بخشش او آرزومند، و به دفع زیانش مطمئن، و به قدرت او معترف، و به گفتار و كردار پروردگار اعتقاد دارد. به او ایمان می‌آوریم، ایمان كسی كه با یقین به او امیدوار، و با اعتقاد خالص به او توجّه دارد، و با ایمانی پاك در برابرش كرنش میكند، و با اخلاص به یگانگی او اعتقاد دارد، و با ستایش فراوان خدا را بزرگ می شمارد، و با رغبت و تلاش به او پناهنده میشود. خدا از كسی متولّد نشد تا در عزّت و توانایی دارای شریك باشد؛ فرزندی ندارد تا وارث او باشد؛ وقت و زمان از او پیشی نگرفت، و زیادی و نقصان در او راه ندارد؛ خدا با نشانه های تدبیر استوار، و خواسته های حكیمانه در خلق نظام احسن، در برابر عقلها، آشكارا جلوه كرده است. از نشانه های آفرینش او، خلقت آسمانهای پابرجا، بدون ستون و تكی هگاه است. آسمانها را به اطاعت خویش دعوت و آنها بدون درنگ اجابت كردند، اگر اقرار آسمانها به پروردگاری او، و اعترافشان در اطاعت و فرمانبرداری از او نبود، هرگز آسمانها را محلّ عرش خویش و جایگاه فرشتگان، و بالا رفتن سخنان پاك و اعمال نیك و صالح بندگانش قرار نمی داد. ستارگان را نشانه های هدایت گر بیابان ماندگانِ سرگردان قرار داد، تا به وسیله آنها راهنمایی شوند، ستارگانی كه پرده های تاریكِ شب، مانع نورافشانی آنها نمی گردد، و نمی تواند از نورافشانی و تلألؤ ماه در دل آسمان جلوگیری كند. پس پاك است خدایی كه پوشیده نیست بر او سیاهی تیره و تار، بر روی ناهمواریهای زمین و نه در قلّ ههای كوتاه و بلند كوه ها، و نه غرّش رعد در كرانه آسمان و نه درخشش برق در لابلای ابرها، و نه وزش بادهای تند و طوفان، و نه ریزش برگها بر اثر بارش باران، و نه محلّ سقوط قطرات باران، و نه مسیر كشیده شدن دانه ها به وسیله مورچگان، و نه غذاهای كوچكِ نادیدنی پش هها و نه آنچه كه در شكم حیوانات مادّه در حال رشد است (خدا به همه آنها آگاه است) . حمد و سپاس خداوندی را سزاست كه همواره وجود داشت، پیش از آن كه كرسی یا عرش، آسمان یا زمین، جن یا انس، پدید آیند. خداوندی كه ذات او را فكرها و عقل های ژرف اندیش نمی‌توانند بشناسند، و با نیروی اندیشه نمی‌توانند اندازه ای برای او تصوّر كنند. هیچ سؤال كننده ای او را به خود مشغول نسازد، و فراوانی عطا و بخشش از دارایی او نكاهد، برای دیدن به چشم مادّی نیاز ندارد، و در مكانی محدود نمیشود. همسر و همتایی ندارد، و با تمرین و تجربه نمی آفریند، و با حواس درك نشود، و با مردم مقایسه نگردد. خدایی كه بدون اعضاء و جوارح و زبان و كام با حضرت موسی (ع) سخن گفت و آیات بزرگش را به او شناساند. ای كسی كه برای توصیف كردن پروردگارت به زحمت افتاده ای! اگر راست میگویی جبرییل و میكاییل و لشكرهای فرشتگان مقرّب را وصف كن، كه در بارگاه قدس الهی سرفرود آورده اند، و عقل هایشان در درک خدا، سرگردان و درمانده است. تو چیزی را می توانی با صفات آن درك كنی كه، دارای شكل و اعضاء و جوارح و دارای عمر محدود و أجَلِ معین باشد.پس جز اللّه خدایی نیست كه هر تاریكی را به نور خود روشن كرد، و هرچه را كه جز به نور او روشن بود، به تاریكی كشاند. ای بندگان خدا! شما را به پرهیزكاری و ترس از خدایی سفارش م یكنم كه بر شما جامه‌ها پوشانید، و وسایل زندگی شما را فراهم كرد. اگر راهی برای زندگی جاودانه وجود می داشت، یا از مرگ گریزی بود، حتماً، سلیمان بن داوود (ع) چنین م یكرد، او كه خداوند، حكومت بر جنّ و انس را همراه با نبوّت و مقام بلند قرب و منزلت، در اختیارش قرار داد. امّا آنگاه كه پیمانه عمرش لبریز و روزی او تمام شد، تیرهای مرگ از كمان های نیستی بر او باریدن گرفت، و خانه و دیار از او خالی گشت، خان ههای او بی صاحب ماند، و دیگران آنها را به ارث بردند. مردم! برای شما در تاریخ گذشته درسهای عبرت فراوان وجود دارد، كجایند عمالقه و فرزندانشان؟ «پادشاهان عرب در یمن و حجاز » كجایند فرعونها و فرزندانشان؟ كجایند مردم شهر رَس «درخت پرستانی كه طولانی حكومت كردند » آنها كه پیامبران خدا را كشتند، و چراغ نورانی سنّت آنها را خاموش كردند،و راه و رسم ستمگران وجبّاران را زنده ساختند؟ كجایند آنها كه با لشكرهای انبوه حركت كردند و هزاران تن را شكست دادند، سپاهیان فراوانی گرد آوردند، و شهرها ساختند؟. زِرِه دانش بر تن دارد و با تمامی آداب، و با توجّه و معرفت كامل آن را فرا گرفته است. حكمت، گمشده اوست كه همواره در جستجوی آن م یباشد، و نیاز اوست كه در به دست آوردنش می پرسد. در آن هنگام كه اسلام غروب می كند و چونان شتری در راه مانده دُم خود را به حركت در آورده، گردن به زمین می‌چسباند. او پنهان خواهد شد )دوران غیبت صغری و كبری( او باقیمانده حجّتهای الهی و آخرین جانشین، از جانشینان پیامبران است. ای مردم! من پند و اندرزهایی كه پیامبران در میان امّتهای خود داشتند، در میان شما نشر دادم، و وظائفی را كه جانشینان پیامبران گذشته در میان مردم خود به انجام رساندند، تحقّق بخشیدم. با تازیانه شما را ادب كردم، نپذیرفتید، به راه راست نرفتید، و با هشدارهای فراوان شما را خواندم ولی جمع نشدید. شما را به خدا! آیا منتظرید رهبری جز من با شما همراهی كند و راه حق را به شما نشان دهد؟ آگاه باشید! آنچه از دنیا روی آورده بود پشت كرد، و آنچه پشت كرده بود روی آورد، و بندگان نیكوكار خدا آماده كوچ كردن شدند، و دنیای اندك و فانی را با آخرت جاویدان تعویض كردند. آری! آن دسته از برادرانی كه در جنگ صفّین خونشان ریخت، هیچ زیانی نكرده اند، گرچه امروز نیستند تا خوراكشان غم و غصّه، و نوشیدنی آنها خونابه دل باشد. به خدا سوگند!آنها خدا را ملاقات كردند، كه پاداش آنها را داد و پس از دوران ترس، آنها را در سرای امن خود جایگزین فرمود. كجا هستند برادران من كه بر راه حق رفتند، و با حق در گذشتند؟ كجاست ع رّام؟ و كجاست پسر تیهان؟ (مالك بن تیهان انصاری) و كجاست ذوالشّهادتین؟ و كجایند همانند آنان از برادرانشان كه پیمان جانبازی بستند، و سرهایشان را برای ستمگران فرستادند؟ )پس دست به ریش مبارك گرفت و زمانی طولانی گریست و فرمود:( دریغا! از برادرانم كه قرآن را خواندند، و بر اساس آن قضاوت كردند، در واجبات الهی اندیشه كرده و آنها را برپا داشتند، سنّتهای الهی را زنده و بدعتها را نابود كردند، دعوت جهاد را پذیرفته و به رهبر خود اطمینان داشته و از او پیروی كردند. (سپس با بانگ بلند فرمود:) جهاد! جهاد! بندگان خدا! من امروز لشكر آماده می كنم، كسی كه میخواهد به سوی خدا رود همراه ما خارج شود. (نوف گفت: برای حسین (ع) ده هزار سپاه، و برای قیس بن سعد ده هزار سپاه، و برای ابو ایوب ده هزار سپاه قرار داد، و برای دیگر فرماندهان نیز سپاهی معین كرد، و آماده بازگشت به صفّین بود كه قبل از جمعه، ابن ملجم ملعون به امام ضربت زد، و لشكریان به خانه ها بازگشتند، و ما چون گوسفندانی بودیم كه شبان خود را از دست داده و گرگها از هر سو برای آنان دهان گشوده بودند.)

It has been related by Nawf al-Bikali that Amir al-mu’minin `Ali (p.b.u.h.) delivered this sermon at Kufah standing on a stone which Ja`dah ibn Hubayrah al-Makhzumi had placed for him. Amir al-mu’minin had a woollen apparel on his body, the belt of his sword was made of leaves, and the sandals on his feet too were of palm leaves. His forehead had a hardened spot like that a camel (on its knee, due to many and long prostrations). About Allah’s attributes, His creatures and His being above physical limitations Praise be to Allah to Whom is the return of all creation and the end of all matters. We render Him praise for the greatness of His generosity, the charity of His proofs, the increase of His bounty and His favours, – praise which may fulfil His right, repay His thanks, take (us) near His reward and be productive of increase in His kindness. We seek His help like one who is hopeful of His bounty, desirous of His benefit, and confident of His warding off (calamities), who acknowledges His gifts and is obedient to Him in word and deed. We believe in Him like him who reposes hope in Him with conviction, inclines to Him as a believer, humbles himself before Him obediently, believes in His oneness exclusively, regards Him great, acknowledging His dignity, and seeks refuge with Him with inclination and exertion. Allah the Glorified has not been born so that someone could be (His) partner in glory. Nor has He begotten anyone so as to be inherited from after dying. Time and period have not preceded Him. Increase and decrease do not occur to Him. But He has manifested Himself to our understanding through our having observed His strong control and firm decree. Among the proofs of His creation is the creation of the skies which are fastened without pillars and stand without support. He called them and they responded obediently and humbly without being lazy or loathsome. If they had not acknowledged His Godhead and obeyed Him He would not have made them the place for His throne, the abode of His angels and the destination for the rising up of the pure utterances and the righteous deeds of the creatures. He has made the stars in the skies by way of signs by which travellers wandering the various routes of the earth may be guided. The gloom of the dark curtains of the night does not prevent the flame of their light, nor do the veils of blackish nights have the power to turn back the light of the moon when it spreads in the skies. Glory be to Allah from Whom neither the blackness of dark dusk or of gloomy night (falling) in the low parts of the earth or on high dim mountains is hidden, nor the thundering of clouds on the horizons of the skies, nor the sparking of lightning in the clouds, nor the falling of leaves blown away from their falling places by the winds of hurricanes or by downpour from the sky. He knows where the drops fall and where they stay, where the grubs leave their trails or where they drag themselves, what livelihood would suffice the mosquitoes and what a female bears in its womb. Praise be to Allah Who exists from before the coming into existence of the seat, the throne, the sky, the earth, the jinn or human being. He cannot be perceived by imagination nor measured by understanding. He who begs from Him does not divert Him (from others), nor does giving away cause Him diminution. He does not see by means of an eye, nor can He be confined to a place. He cannot be said to have companions. He does not create with (the help of) limbs. He cannot be perceived by senses. He cannot be thought of after the people. It is He who spoke to Musa clearly and showed him His great signs without the use of bodily parts, the organ of speech or the uvula. O’ you who exert yourself in describing Allah if you are serious then (first try to) describe Gabriel, Michael or the host of angels who are close (to Allah) in the receptacles of sublimity; but their heads are bent downwards and their wits are perplexed as to how to assign limits (of definition) to the Highest Creator. This is because those things can only be perceived through qualities which have shape and parts and which succumb to death after reaching the end of their times. There is no god but He. He has lighted every darkness with His effulgence and has darkened every light with the darkness (of death). An account of past peoples and about learning from them I advise you, creatures of Allah, to practise fear of Allah Who gave you good clothing and bestowed an abundance of sustenance on you. If there was anyone who could secure a ladder to everlasting life or a way to avoid death it was Sulayman ibn Dawud (p. b. u. h. ) who was given control over the domain of the jinn and men along with prophethood and great position (before Allah), but when he finished what was his due in food (of this world) and exhausted his (fixed) time the bow of destruction shot him with arrow of death. His houses became vacant and his habitations became empty. Another group of people inherited them. Certainly, the by-gone centuries have a lesson for you. Where are the Amalekites and the sons of Amalekites? Where are the Pharaohs? Where are the people of the cities of ar-Rass who killed the prophets, destroyed the traditions of the divine messengers and revived the traditions of the despots? Where are those who advanced with armies, defeated thousands, mobilised forces and populated cities? A part of the same sermon about the Imam al-Mahdi He will be wearing the armour of wisdom, which he will have secured with all its conditions, such as full attention towards it, its (complete) knowledge and exclusive devotion to it. For him it is like a thing which he had lost and which he was then seeking, or a need which he was trying to fulfil. If Islam is in trouble he will feel forlorn like a traveller and like a (tired) camel beating the end of its tail and with its neck flattened on the ground. He is the last of Allah’s proofs and one of the vicegerents of His prophets. Then Amir al-mu’minin continued: On the method of his ruling, and grief over the martyrdom of his companions O’ people! I have divulged to you advice which the prophets used to preach before their peoples, and I have conveyed to you what the vicegerents (of the prophets) conveyed to those coming after them. I tried to train you with my whip but you could not be straightened. I drove you with admonition but you did not acquire proper behaviour. May Allah deal with you! Do you want an Imam other than me to take you on the (right) path, and show you the correct way? Beware, the things in this world which were forward have become things of the past, and those of which were behind are going ahead. The virtuous people of Allah have made up their minds to leave and they have purchased, with a little perishable (pleasure) of this world, a lot of such (reward) in the next world that will remain. What loss did our brothers whose blood was shed in Siffin suffer by not being alive today? Only that they are not suffering choking on swallowings and not drinking turbid water. By Allah, surely they have met Allah and He has bestowed upon them their rewards and He has lodged them in safe houses after their (having suffered) fear. Where are my brethren who took the (right) path and trod in rightness. Where is `Ammar? Where is Ibn at-Tayyihan? Where is Dhu’sh-Shahadatayn? And where are others like them from among their comrades who had pledged themselves to death and whose (severed) heads were taken to the wicked enemy. Then Amir al-mu’minin wiped his hand over his auspicious, honoured beard and wept for a long time, then he continued: Oh! my brothers. who recited the Qur’an and strengthened it, thought over their obligation and fulfilled it, revived the sunnah and destroyed innovation. When they were called to jihad they responded and trusted in their leader then followed him. Then Amir al-mu’minin shouted at the top of his voice: al-jihad, al-jihad (fighting, fighting), O’ creatures of Allah! By Allah, I am mobilising the army today. He who desires to proceed towards Allah should come forward. Nawf says: Then Amir al-mu’minin put Husayn (p.b.u.h.) over (a force of) ten thousand, Qays ibn Sa`d (mercy of Allah be upon him) over ten thousand, Abu Ayyub al-Ansari over ten thousand, and others over different numbers, intending to return to Siffin, but Friday did not appear again and the accursed Ibn Muljam (may Allah curse him) killed him. Consequently, the armies came back and were left like sheep who had lost their shepherd while wolves were snatching them away from all sides.

فایل صوتی فارسی مربوط به این خطبه را از لینک ذیل دانلود نمایید:

Download: Nahjul-Balagah-Sermon-182

نظرات کاربران

  •  چنانچه دیدگاه شما توهین آمیز باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه دیدگاه شما جنبه تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

بیشتر بخوانید