مجله علمی تفریحی بیبیس
0

دانلود رمان انگلیسی “جهانی که ما شکستیم”

بازدید 542
  • عنوان: The World We Broke
  • نویسنده: Nisiosin
  • سال انتشار: ?
  • تعداد صفحه: 196
  • زبان اصلی: انگلیسی
  • نوع فایل: pdf
  • حجم فایل: 4.71 مگابایت

اگر چیزی وجود داشته باشد که من (بیوینزاکا کورونکو) قطعاً نمی‌توانم آن را در مورد این دنیای غیرمنطقی و غیرمنطقی تحمل کنم، و این ممکن است برای افرادی که در مورد من می‌دانند کمی غیرمنتظره باشد، این یک چیز واحد است – یعنی درک نکردن. به طور کلی، چه آن چیز پیش پا افتاده باشد، چه جزئی، یا به طور معکوس عمده یا ضروری، من به طور قابل توجهی از آن متنفرم. برای چیزهایی که نمی‌توان آن‌ها را نظریه‌پردازی کرد، برای چیزهایی که نمی‌توان آن‌ها را با عقل توضیح داد، فقط وجودشان در این دنیا باعث می‌شود معده‌ام درد بگیرد، روحیه‌ام آن‌قدر درد می‌کند که حتی دلم می‌خواهد سرم بیاورد. آرزو می‌کنم که این دنیا حداقل در دسترس من باشد – با این حال، اگرچه شرم آور است (کاملاً برخلاف میل ناچیز من است)، از دیدگاه من، این جهان بسیار ناقص و بسیار ناقص است. به قول دوست عزیزم خراب است. خواه در تمام مدت شکسته شده باشد یا به دلیل انجام کاری اینگونه شده باشد، سخنان دوست عزیزم به نتیجه نمی رسد – به هر حال، هنوز ناقص و ناقص است. به عنوان مثال، من یک سوال می پرسم – هنوز کسی نیست که به آن پاسخ دهد. من همیشه طرف سوال بوده ام. گویی پاسخ دادن به سوالات خدایان تکلیفی است که به زندگی کوتاه من داده شده است. اگرچه بر خلاف دوست عزیزم، ذره‌ای فکر نمی‌کنم که این دنیا شکسته است – اگرچه ناقص و ناقص است، اما جرأت نمی‌کنم آنقدر پیش بروم که فکر کنم شکسته است. حتی اگر به صورت فرضی شکسته شده بود، فکر می‌کنم در محدوده آن چیزی که می‌توان بازیابی کرد، بود. به همین دلیل است که به پرسش‌های خدایان پاسخ می‌دهم، بدون اینکه هرگز از دریافت پاسخ چشم پوشی کنم، بدون اینکه هرگز بگویم «نمی‌فهمم». در تمام مدت احمقانه فکر می کنم که دادن این پاسخ به زندگی بی ارزش من این امتیاز را می دهد که پایدار باشم. با در نظر گرفتن همه اینها، در دوازدهم ژانویه، ساعت حدود نه صبح در فرودگاه بین المللی K، روی صندوق عقب خود نشسته بودم و منتظر دوست عزیزم بودم. اگر اجازه بدهید نظر طبیعی یک دانش‌آموز سال سوم دبیرستان را بیان کنم، این روز قرار بود درست بعد از CenterTest باشد. گفتم من در آن آزمون شرکت نکرده بودم، اما البته برنامه ما برای هماهنگی برای دوست عزیزم تنظیم شد. قرار ما قرار بود ساعت نه و نیم صبح باشد – دوست عزیزم عادت داشت تقریباً 30 دقیقه قبل در قرار ملاقات حاضر شود. با این حال، از آنجایی که من یک ساعت زودتر به مکان‌ها می‌رسیدم، در واقعیت اینطور بود که زمان برنامه‌ریزی شده ما بیشتر از ساعت ربع تا هشت بود. اگر اینطور فکر نمی کردیم، با هم منسجم نمی شدیم. من از نتیجه آزمون مرکزی دوست عزیزم اطلاعی نداشتم – و اگر می خواستم به راحتی می توانستم بفهمم – اما از آنجایی که او چیزی نگفته بود، می توان حدس زد که نمره او کمتر از چیزی بود که او داشت. هدف گرفته بود. اگرچه بر خلاف من، او آزمون گیرنده مناسبی بود. اگر او نبود، حتی با وجود والدینی که به طور فرضی بیش از حد ملایم بودند، در این زمان از سال اجازه رفتن به تعطیلات خارج از کشور را نداشت.

 

If there is something that I (Byouinzaka Kuroneko) definitely cannot tolerate about this illogical and irrational world, and this might be slightly unexpected for the people that know about me, it’s this one single thing—that is, not comprehending. Generally speaking, whether that thing is trivial, minute, or inversely major or essential, I considerably despise it. For things that cannot be theorised, for things that cannot be explained by reason, just their existence in this world alone makes my stomach hurt, my mood hurt, so much that I even feel like throwing up on the spot. I wish for this world to at least be within the reach of my comprehension—However, though it is a shame (going completely against my meagre wish), from my perspective, this world is far too incomplete and far too imperfect. As my beloved friend would say, it is broken. Whether it has been broken all along or has become like this due to someone’s doing, that my beloved friend’s words do not conclude—anyhow, it has settled still being incomplete and imperfect. For instance, I ask a question—yet, there is no one to answer it. I have always been on the questioned side. As if answering the gods’ quizzes is the homework bestowed upon my brief life. Although, unlike my beloved friend, I do not think one little bit that this world is broken—even though it is incomplete and imperfect, I wouldn’t dare go as far as to think it is broken. Even if it was hypothetically broken, I think it would be well within the range of what can be restored. That is why I will continue to answer the gods’ quizzes—without ever giving up on getting an answer, without ever saying “I don’t understand.” All the while foolishly thinking that giving this answer will allow my worthless life the privilege of being sustained.

Considering all of that, on the twelfth of January at around nine in the morning at K International Airport, I was sitting on my travel trunk, waiting for my beloved friend. If you’ll let me state the natural comment a third year high schooler would have, this day was scheduled to be right after the CenterTest. That said, I had not taken that test, but of course, our schedule was made to arrange for my beloved friend. Our appointment was set to be at half past nine in the morning—my beloved friend had the habit of showing up at appointments approximately 30 minutes in advance. However, since I had a routine of arriving to places one hour early, in reality it was like our scheduled time was more around quarter to eight o’clock. If we didn’t think that way, we wouldn’t be coherent with each other. I didn’t know the result of my beloved friend’s Center Test—and it would’ve been easy to find out had I wanted to—but since he hadn’t said anything, it was safe to assume his score was lower than what he had aimed for. Although unlike me, he was a proper test-taker; if he wasn’t, then even with hypothetically overly lenient parents, he wouldn’t be permitted to go on an overseas vacation at this time of year.

این رمان را از لینک زیر بصورت رایگان دانلود کنید.

Download: The World We Broke

نظرات کاربران

  •  چنانچه دیدگاه شما توهین آمیز باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه دیدگاه شما جنبه تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

بیشتر بخوانید