خدایا
O God!
تورو از خاطرم برده تب تلخ فراموشی
The bitter fever of oblivision made me forgotten you
دارم خو می کنم با این فراموشی و خاموشی
I am getting used to this oblivision and silence
چرا چشم دلم کوره؟ عصای رفتنم سسته؟
why is my heart so blind? why doesnt my walking stick work?
کدوم موج پریشونی تورو از ذهن من شسته؟
which vawe of distress washed u away from my mind?
خدایا فاصلت تا من خودت گفتی که کوتاهه
O God! you said it yourself that the distance between us is short!
از اینجا که من ایستادم چقدر تا آسمون راهه
From where i am standing it is so far to the sky
من از تکرار بیزارم، از این لبخند پژمرده
i hate this repetition, this pale smile
از این احساس یاسی که تورو از خاطرم برده
this despair which made me forgotten you
به تاریکی گرفتارم ، شبم گم کرده مهتابو
i got caught in darkeness, my night has lost the moon
بگیر از چشمای کورم عذاب کهنه خوابو
Take the old pain of sleepiness from my blind eyes
چرا گریه ام نمی گیره؟ مگه قلب من از سنگه؟
why can’t i cry? Is my heart from stone?
خدایا من کجا میرم؟ کجای جاده دلتنگه؟
O God! where am i going? where am i standing in this road?
میخوام عاشق بشم اما تب دنیا نمیذاره
I want to fall in love but the temptation of this world wont let me
سر راه بهشت من درخت سیب می کاره
It grows apple trees on my way to PARADISE.
نظرات کاربران