مجله علمی تفریحی بیبیس
0

شعر “در گلستانه” سهراب سپهری با ترجمه انگلیسی

بازدید 1384

در گلستانه

In the Rose-abode

دشت‌هایی چه فراخ!

Such vast plains!

کوه‌هایی چه بلند

Such high mountains!

در گلستانه چه بوی علفی می‌آمد!

What a scent of grass in the rose-abode!

من در این آبادی، پی چیزی می‌گشتم:

I might be looking for a thing in this village:

پی خوابی شاید،

A dream, perhaps

پی نوری، ریگی، لبخندی.

A [ray of] light, a grain of sand, a smile

پشت تبریزی‌ها

Behind the black poplars

غفلت پاکی بود، که صدایم می‌زد.

Was an innocent ignorance, it called me

پای نی‌زاری ماندم، باد می‌آمد، گوش دادم:

I stood by a reed-bed,in the wind, pinned backed my ears:

چه کسی با من، حرف می‌زند؟

“Who is talking, to me?”

سوسماری لغزید.

A crocodile slipped

راه افتادم.

I got going.

یونجه‌زاری سر راه.

A hay-field on my way

بعد جالیز خیار، بوته‌های گل رنگ

Then a cucumber farm, safflower bushes

و فراموشی خاک.

And soil’s oblivion.

لب آبی

By a waterbody

گیوه‌ها را کندم، و نشستم، پاها در آب:

I took off my espadrilles, sat, my feet in the water:

من چه سبزم امروز

How green I am today!

و چه اندازه تنم هوشیار است!

And how mindful is my body!

نکند اندوهی، سر رسد از پس کوه.

God forbid sorrow from emerging from behind mountains

چه کسی پشت درختان است؟

Who is behind the trees?

هیچ، می‌چرخد گاوی در کرت

Nobody! [just] A cow wandering around in the terrace!

ظهر تابستان است.

Summer afternoon

سایه‌ها می‌دانند، که چه تابستانی است.

[Tree] shades know what a summer it is

سایه‌هایی بی‌لک،

Spotless shades

گوشه‌ی روشن و پاک،

A clear, bright corner

کودکان احساس! جای بازی این‌جاست.

O offsprings of feelings! Thats the place to play!

زندگی خالی نیست:

Life is not void:

مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست.

There is kindness, apple, faith

آری

Yes!

تا شقایق هست، زندگی باید کرد.

We must live the life, as long as tulips thrive!

در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح

Something in my heart, like a light grove, a morning nap

و چنان بی‌تابم، که دلم می‌خواهد

Makes me so exuberant, I wish

بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه.

To run till the end of the plain, climb to the top of mountain

دورها آوایی است، که مرا می‌خواند.

Faraway, there is a calling, for me

 

 

نظرات کاربران

  •  چنانچه دیدگاه شما توهین آمیز باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه دیدگاه شما جنبه تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

بیشتر بخوانید