I watched the light fade away to the sound of rain
دیدم که نور، با صدای باران محو میشود
There’s a storm sweeping in, a force I cannot tame
طوفانی در راه است، جبری که قادر به مهار کردنش نیستم
Staring out across, across the sea, how I long to be
چقدر آرزو داشتم، خیره به آن سوی دریا
Standing here on this beach with you next to me
اینجا، در این ساحل، کنار تو ایستاده باشم
In silence, I keep these words inside
در سکوت، این حرفها را در سینه نگه میدارم
In silence, just thoughts to be denied
در سکوت، (اینها) فقط افکاری (هستند) که باید انکار شوند
I watched the light fade away, a step into the grey
دیدم که نور محو میشود، قدمی به سوی کبود (اشاره به پذیرش شکها و ابهامات)
I can’t keep these thoughts, at bay, these doubts begin to play
نمیتوانم این افکار را دور نگه دارم، این تردیدها شروع به بازی میکنند
When this day begins to dawn, I awake to find you gone
هنگامهی طلوع خورشید در این روز، درمییابم که تو رفتهای
You gave me strength to carry on through this great unknown
تو به من توانایی دادی، که در این ناشناختهی بزرگ (به زندگی) ادامه دهم
In silence these two fates collide
در سکوت، این دو سرنوشت با هم برخورد میکنند
In silence fears are cast aside
در سکوت، ترسها کنار گذاشته میشوند
In silence emotions opened wide
در سکوت، احساسات گشوده شدند
In silence our pain cannot subside
در سکوت، رنج ما فروکش نمیکند
In silence…
در سکوت…
My hopes betrayed as love decayed, words unspoken, all thoughts awry
امیدهایم با زوال عشق به من خیانت کردند، حرفها ناگفته، افکار منحرف…
The price I paid for this masquerade left me broken, just tell me why
بهایی که برای این نمایش ریاکارانه دادم، ورشکستم کرد، فقط بگو چرا
Silence falls in the end
در آخر سکوت، فرو میریزد
Silence falls once again
باری دیگر سکوت، فرو میریزد
In silence all our feelings die
در سکوت، احساساتمان مُرد
In silence now we wonder why
در سکوت، حالا به دنبال جوابش میگردیم
In silence a terminal decline
در سکوت، انحطاطی پایانی
In silence, I keep these words inside
در سکوت، این حرفها را در سینه نگه میدارم
In silence…
در سکوت…
نظرات کاربران