مجله علمی تفریحی بیبیس
0

دانلود رمان انگلیسی “مسافر”

بازدید 685
  • عنوان: The-Passenger
  • نویسنده: Cormac-McCarthy
  • سال انتشار: 2022
  • تعداد صفحه: 887
  • زبان اصلی: انگلیسی
  • نوع فایل: pdf
  • حجم فایل: 4.53 مگابایت

شب برف ملایمی باریده بود و موهای یخ زده اش طلایی و کریستالی بود و چشمانش سرد و سخت مثل سنگ بود. یکی از چکمه های زردش افتاده بود و در برف زیرش ایستاده بود. شکل کتش در برفی که آن را انداخته بود غبارآلود بود و فقط یک لباس سفید پوشیده بود و در میان میله های خاکستری برهنه درختان زمستانی آویزان بود، سرش را خم کرده بود و دستانش را کمی به سمت بیرون چرخانده بود، مانند دستان برخی از افراد جهانگرد. مجسمه هایی که نگرش آنها می خواهد که تاریخ آنها در نظر گرفته شود. تا بنیان عمیق جهان را در جایی که در غم مخلوقاتش هست در نظر گرفت. شکارچی زانو زد و تفنگش را در برف کنارش گذاشت و دستکش‌هایش را درآورد و رها کرد و دست‌هایش را یکی روی دیگری جمع کرد. او فکر می کرد که باید دعا کند، اما برای چنین چیزی دعا نمی کرد. سرش را خم کرد. او گفت برج عاج. خانه طلا. مدت زیادی آنجا زانو زد. وقتی چشمانش را باز کرد، شکل کوچکی را دید که نیمه مدفون در برف بود و خم شد و برف ها را گرد کرد و یک زنجیر طلایی را برداشت که یک کلید فولادی، یک حلقه طلای سفید در آن قرار داشت. آنها را در جیب کت شکاری خود گذاشت. او در شب صدای باد را شنیده بود. کار باد سطل زباله ای که روی آجرهای پشت خانه اش تلو تلو می خورد. برف در جنگل در تاریکی می بارد. او به آن چشم های سرد میناکاری شده که در نور ضعیف زمستان آبی می درخشیدند، نگاه کرد. لباسش را با ارسی قرمز بسته بود تا پیدا شود. کمی رنگ در ویرانی دقیق. در این روز کریسمس این روز کریسمس سرد و به سختی گفته می شود.

It had snowed lightly in the night and her frozen hair was gold and crystalline and her eyes were frozen cold and hard as stones. One of her yellow boots had fallen off and stood in the snow beneath her. The shape of her coat lay dusted in the snow where she’d dropped it and she wore only a white dress and she hung among the bare gray poles of the winter trees with her head bowed and her hands turned slightly outward like those of certain ecumenical statues whose attitude asks that their history be considered. That the deep foundation of the world be considered where it has its being in the sorrow of her creatures. The hunter knelt and stogged his rifle upright in the snow beside him and took off his gloves and let them fall and folded his hands one upon the other. He thought that he should pray but he’d no prayer for such a thing. He bowed his head. Tower of Ivory, he said. House of Gold. He knelt there for a long time. When he opened his eyes he saw a small shape half buried in the snow and he leaned and dusted away the snow and picked up a gold chain that held a steel key, a whitegold ring. He slipped them into the pocket of his huntingcoat. He’d heard the wind in the night. The wind’s work. A trashcan clattering over the bricks behind his house. The snow blowing out there in the forest in the dark. He looked up into those cold enameled eyes glinting blue in the weak winter light. She had tied her dress with a red sash so that she’d be found. Some bit of color in the scrupulous desolation. On this Christmas day. This cold and barely spoken Christmas day.

این رمان را از لینک زیر بصورت رایگان دانلود کنید.

Download: The-Passenger

نظرات کاربران

  •  چنانچه دیدگاه شما توهین آمیز باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه دیدگاه شما جنبه تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

بیشتر بخوانید