I am sitting In the morning At the diner On the corner
صبح است و باز در گوشه غذاخوری نشسته ام
I am waiting At the counter For the man To pour the coffee
منتظرم تا مرد پشت پیشخوان فنجانم را پر کند
And he fills it Only halfway And before I even argue
و او قبل از اینکه از کوره در بروم، تنها نصف فنجانم را پر می کند
He is looking Out the window At somebody Coming in
او به بیرون از پنجره به شخصی که در حال وارد شدن است نگاه می کند
“It is always Nice to see you” Says the man Behind the counter
مرد پشت پیشخوان می گوید : ”همیشه از دیدار شما خرسندم“
To the woman Who has come in She is shaking Her umbrella
به خانومی که داخل شده است و در حال تکان دادن چترش است
And I look The other way As they are kissing Their hellos
و می بینم که آنها برای سلام همدیگر را می بوسند
I’m pretending Not to see them Instead I pour the milk
من تظاهر می کنم که آنها را ندیدم و در عوض شیر را می ریزم
I open Up the paper There’s a story Of an actor
من روزنامه را باز می کنم. داستانی از یک هنرپیشه در آن است
Who had died While he was drinking It was no one I had heard of
که در حال نوشیدن مشروب مرد. داستانی از کسی که بشناسمش نبود
And I’m turning To the horoscope And looking For the funnies
و به قسمت طالع بینی بر می گردم و به دنبال مطالب خنده دار می گردم
When I’m feeling Someone watching me And so I raise my head
وقتی حس میکنم کسی به من نگاه میکند، سرم را بالا می آورم
There’s a woman On the outside Looking inside Does she see me?
زنی از بیرون به داخل نگاه می کند. او مرا می بیند؟
No she does not Really see me Cause she sees Her own reflection
نه در واقع او مرا نمی بیند بلکه انعکاس تصویر خودش را می بیند
And I’m trying Not to notice That she’s hitching Up her skirt
و من سعی می کنم که توجه نکنم که او در حال تکان دادن دامنش است
And while she’s Straightening her stockings Her hair Has gotten wet
و موقعی که او در حال صاف کردن جوراب ساقه بلندش است، موهایش خیس می شود
Oh, this rain It will continue Through the morning
آه این باران در سرتاسر صبح ادامه خواهد داشت
As I’m listening To the bells Of the cathedral I am thinking Of your voice…
من در حال گوش دادن به ناقوس کلیسا و در حال فکر کردن به صدای تو
And of the midnight picnic Once upon a time Before the rain began
و پیک نیک شبانه ای قبل از شروع باران، تنها برای یکبار دیگر هستم
I finish up my coffee It’s time to catch the train
قهوه ام را تمام کردم. باید به قطار برسم
نظرات کاربران