با تو غزل به سادگی حرف می شود
The Sonnet Turns into Simple Words With You
نه غیر ممکن است کسی را خدای تو
No! It is impossible for your creator (God)
بر داغ قلب من بگذارد به جای تو
To put someone else instead of you in my burning heart
هرگز نمیشود که تو را دید و بعد از آن
It is never possible to see you and then after that,
جایی نفس کشید به جز در هوای تو
Breathe somewhere other than in your air (around you)
هرگز نمیشود که تو را دید و بعد از آن
It is never possible to see you and then after that
جایی نفس کشید به جز در هوای تو
Breathe somewhere other than in your air (around you)
ساکت کنار بهت خودم می نشینم و
I sit silently next to my own bewilderment, and
از یاد می برم همه را با صدای تو
I forget everyone else with your voice
آسوده دست می کشم از هرچه ادعاست
I easily give up all claims
با یک نگاه سادهی بی ادعای تو
With a humble, simple look from you
با تو غزل به سادگی حرف می شود
The sonnet turns into simple words with you (you make complex poems easy to comprehend)
چون بهتر است ساده بیفتم به پای تو
Because it‘s better if I fall at your feet easily
آسوده دست می کشم از هرچه ادعاست
I easily give up all claims
با یک نگاه ساده ی بی ادعای تو
With a humble, simple look from you
با تو غزل به سادگی حرف می شود
The sonnet turns into simple words with you (you make complex poems easier to understand)
چون بهتر است ساده بیفتم به پای تو
Because it‘s better if I fall at your feet easily
اصلا دلیل بودن من گفتن از تو بود
The main purpose of my existence was to talk about you
تا من تو را به شعر بگویم برای تو
For me to poetically describe you, to you!
اصلا دلیل بودن من گفتن از تو بود
The main purpose of my existence was to talk about you
تا من تو را به شعر بگویم برای تو
For me to poetically describe you, to you!
نظرات کاربران