اقرار
Confession
دلم می خواست بفهمی که نباشی تلخو سردم
I wanted you to know, I am bitter and cold when you are not here.
شاید دیره ولی حالا میفهمم اشتباه کردم
It may be late but I understand now that I was wrong.
از اون روزی که بهت گفتم به چشمای تو دلدادم
From the day I told I have fallen in love with your eyes,
نمیدونم چجوری شد که از چشم تو افتادم
I don’t know what happened but I fell from your grace.
که از چشم تو افتادم…
I fell from your grace
واست اصلا مهم نیست که چقد بی تو آشفتم
You don‘t care at all how restless I am, without you.
از این حسی که بهت دارم نباید چیزی میگفتم
I should not have told you about the feelings I have for you.
منو اصلا نمیبینی با اینکه روبه روت هستم
You don‘t even see me although I am standing in front of you.
دارم پاک میرم از یادت داری پاک میری از دستم
I am totally forgotten by you and I am losing you.
دارم پاک میرم از یادت داری پاک میری از دستم
I am totally forgotten by you and I am losing you.
نباید رومیشد دستم نباید وا میشد مشتم
I should not have told you how I feel deep inside.
با اقرارم به عشق تو خودم رو تو دلت کشتم
With this confession, I killed myself in your heart.
به جرم اینکه میدونی به جرم اینکه بهت گفتم
Because of that you know now, beacuse of that I told you,
منو نادیده میگیری ازم رو برمیگردونی
you are ignoring me, your are turning your face away from me.
ازم رو برمیگردونی…
your are turning your face away from me.
نظرات کاربران