- عنوان: Lapvona
- نویسنده: Ottessa-Moshfegh
- سال انتشار: 2022
- تعداد صفحه: 240
- زبان اصلی: انگلیسی
- نوع فایل: pdf
- حجم فایل: 1.86 مگابایت
راهزنان دوباره در عید پاک آمدند. این بار دو مرد، سه زن و دو کودک خردسال را سلاخی کردند. برخی از ابزار ذوب از آهنگر دزدیده شد، اما هیچ طلا و نقره ای وجود نداشت. یکی از راهزنان با تبر مادر بچههای مقتول مجروح شد و پای چپ او را شکست. سپس توسط همسایه ها مهار و به میدان روستا کشیده شد و در آنجا مورد ضرب و شتم قرار گرفت. اهالی روستا تا شب او را با گل و فضولات حیوانات پرتاب کردند. گریگور، پدربزرگ بچه های مرده، از خواب بیدار بود، پس شبانه برخاست، به میدان رفت، گوش راهزن را با چاقوی باغبانی برید و در درخت لیمویی پر از شکوفه انداخت. او بر سر مردی که در حال خونریزی بود فریاد زد و در حالی که در حال دور شدن بود گریه کرد. هیچ کس نمی توانست بگوید این یک راهزن سرکوب شده چه اعمال وحشتناک خاصی انجام داده است. بقیه راهزنان فرار کردند و شش غاز، چهار بز، شش چرخ پنیر و یک چلچه عسل، علاوه بر ابزار آهنی، با خود بردند.
The bandits came again on Easter. This time they slaughtered two men, three women, and two small children. Some smelting tools were stolen from the blacksmith, but no gold or silver, as there was none. One of the bandits was injured by an ax wielded by the slain children’s mother—she smashed his left foot. Then he was restrained by neighbors and dragged to the village square, where he was beaten and put in the pillory. Villagers pelted him with mud and animal excrement until nightfall. Grigor, the dead children’s grandfather, was too bereft to sleep, so he got up in the night, went to the square, cut off the bandit’s ear with a garden knife, and flung it in a lemon tree laden with blossoms. ‘For the birds to eat!’ he yelled at the bleeding man and sobbed as he slunk away. Nobody could say what specific acts of horror this one pilloried bandit had committed. The rest of the bandits got away and took with them six geese, four goats, six wheels of cheese, and a cask of honey, in addition to the iron tools.
نظرات کاربران