مجله علمی تفریحی بیبیس
0

دانلود رمان انگلیسی “برای من یک داستان عاشقانه بنویس”

بازدید 800
  • عنوان: write me a love story
  • نویسنده: Ravinder Singh
  • سال انتشار: 2021
  • تعداد صفحات: 262
  • زبان اصلی: انگلیسی
  • نوع فایل: pdf
  • حجم فایل: 1.97 مگابایت

بجنبید بچه ها! او هر لحظه اینجا خواهد بود.» لحن مایا در حالی که کنترل اوضاع را به دست می گرفت، مقتدرانه بود. او قبلاً یک هفته پیش همه چیز را برای تیم توضیح داده بود و با این حال، به نظرش می رسید که همه اهمیت وضعیت را درک نکرده بودند. خیلی خسته کننده بود! بالاخره آمدنش به دفترشان کار بزرگی بود. او در شش ماه گذشته کارهای زیادی را برای ایجاد آن انجام داده بود. و حالا که روز D فرا رسیده بود، پروژکتور لعنتی در اتاق جلسه هنوز کار نمی کرد، و سردبیری که او برای شرکت در جلسه انتخاب کرده بود، هنوز از راه رسیده بود. ‘و اون چیه؟ ساندویچ تن ماهی، کوکی نارگیل و نان موز در بشقاب های پلاستیکی سرو می شود!؟ خدایا! به هر حال، او تصمیم گرفته بود که تنقلات مورد علاقه خود را از قنادی مورد علاقه اش سفارش دهد، و این همان کاری بود که کاکا، مرد کافه تریا، با آنها انجام داده بود. با دیدن تنقلات خوش طعمی که او مخصوصاً از یک قنادی گران‌قیمت در بمبئی جنوبی سفارش داده بود، به طور تصادفی روی بشقاب‌هایی که برای استفاده روزانه کارکنان دفتر در نظر گرفته شده بود، قرار داده بود، خون مایا به جوش آمد. کی قرار است این افراد آنقدر باهوش شوند که بین یک موقعیت خاص و امور روزمره تفاوت قائل شوند؟ خوشبختانه همین که به سمت در چرخید، کاکا را در حال عبور از اتاق جلسه دید. بلافاصله در شیشه ای را باز کرد و او را صدا زد. “کاکا، لطفا این را پس بگیر و از ظروف Opalware سفید استفاده کن.” کاکا با احساس عصبانیت و فوریت در لحن او، بلافاصله وارد عمل شد. با عجله وارد اتاق جلسه شد و بشقاب های تنقلات روی میز را برداشت و با عذرخواهی با آنها اتاق را ترک کرد. مایا در حال عقب نشینی گفت: «و لطفاً همه چیز را با قهوه همراه داشته باشید، وقتی جلسه شروع شد، نه قبل از آن». سپس تلفن را برداشت و یک تماس دو ثانیه ای و سه کلمه ای برقرار کرد. “اتاق عاشقانه. حالا!» این ممکن است برای یک خارجی عجیب به نظر برسد، اما نه برای افرادی که در PaperInk کار می‌کردند، انتشاراتی که اتاق‌های جلسه‌اش را بر اساس ژانرهایی که منتشر می‌کرد نامگذاری کرده بود. در کمتر از دو دقیقه، مرد فناوری اطلاعات وارد اتاق شد. مایا به او خیره شد و سپس بلافاصله نگاهش را به پروژکتوری که بالای سر نصب شده بود معطوف کرد. مرد دقیقاً معنی آن نگاه را فهمید. در کمترین زمان، او مشغول تعمیر دستگاه بود. نیم دوجین نفر دور میز غول پیکر در اتاق عاشقانه ایستاده بودند و توانایی مایا را برای درست کردن سریع همه چیز تحسین می کردند. او به آن مکان فرمان داد. چرا که نه؟ از این گذشته، او موقعیت خود را به عنوان سردبیر روزنامه PaperInk به دست آورده بود. از نگهبان در دروازه ورودی گرفته تا مدیر عامل در دفتر گوشه، مردم در وجود یک دهه انتشارات آمده و رفته بودند، در حالی که مایا تنها ثابت آن بود. او تقریباً به تنهایی به ظهور سریع‌ترین انتشارات در کشور دامن زد.

Come on, guys! He’ll be here any minute now.’ Maaya’s tone was authoritative as she took charge of the situation. She had already explained everything to the team a week ago and yet, it seemed to her that not everyone had understood the gravity of the situation. It was so frustrating! After all, his arrival in their office was a big deal. She had put in a lot of groundwork over the last six months to make it possible. And now that the D-day was here, the damn projector in the meeting room was still not working, and the editor she’d chosen to attend the meeting was yet to arrive. ‘And … what’s that? The tuna sandwiches, coconut cookies andbanana bread are being served on plastic plates!? Oh God! ’ After all, she had made it a point to order the snacks of his choice from his favourite confectionary, and this is what Kaka, the office cafeteria guy, had done with them. Seeing the scrumptious snacks she had especially ordered from a high-end confectionary in South Bombay placed haphazardly on the chipped plates meant for the daily use by the office staff, Maaya’s blood boiled. When are these guys going to become smart enough to differentiate between a special occasion and everyday affairs? Thankfully, just as she turned towards the door, she saw Kaka passing by the meeting room. She immediately pushed open the glass door and called for him. ‘Kaka, please take this back and use the white Opalware crockery.’ Maaya was crystal clear as she gave him the instructions. Sensing the anger and the urgency in her tone, Kaka immediately flung into action. He rushed into the meeting room and picked up the plates of snacks on the table, apologetically leaving the room with them. ‘And please bring everything along with coffee once the meeting starts, and not before,’ Maaya said to his retreating back. She then picked up the intercom and made a two-second-andthree- word-long call. ‘Romance Room. Now!’ To an outsider this might have sounded strange, but not to the people who worked at PaperInk, a publishing house which had named its meeting rooms after the genres it published. In less than two minutes, the IT guy came running into the room. Maaya glared at him and then immediately shifted her gaze to the projector installed overhead. The man understood exactly what that look meant. In no time, he was busy fixing the machine. Half a dozen people stood around the giant table in the Romance Room, admiring Maaya’s ability to put things right so quickly. She commanded that place. And why not? After all, she had earned her position as the editor-in-chief of PaperInk. From the security guard at the entrance gate to the CEO in the corner office, people had come and gone in the publishing house’s decade-long existence, while Maaya had been its only constant. She had almost singlehandedly fuelled the rise of the fastest-growing publishing house in the country.

این رمان را میتوانید از لینک زیر بصورت رایگان دانلود کنید.

Download: write me a love story

نظرات کاربران

  •  چنانچه دیدگاه شما توهین آمیز باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه دیدگاه شما جنبه تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

بیشتر بخوانید