- عنوان کتاب: Trust Your Vibes
- نویسنده: SONIA CHOQUETTE
- حوزه: احساسات
- سال انتشار: 2022
- تعداد صفحه: 245
- زبان اصلی: انگلیسی
- نوع فایل: pdf
- حجم فایل: 1.69 مگابایت
از زمانی که 12 ساله بودم، یک راهنمای شهودی بودم. من زندگی خود را به عنوان یک معلم معنوی و نویسنده وقف کرده ام و با مردم در سراسر جهان کار می کنم و راهنمایی های شهودی و هدایت معنوی ارائه می دهم. می دانم که باورش سخت است، اما حقیقت دارد. من با یک احساس واضح از رسالت و هدف وارد این دوران زندگی شدم تا به دیگران بیاموزم – یا شاید، به طور دقیق تر، یادآوری کنم – که ما انسان ها موجوداتی روحانی هستیم که شش حواس داریم و نه پنج حواس برای هدایت زندگی مان. و اینکه ما نیاز داریم به این حس ششم دسترسی داشته باشیم – شهودمان، راهنمای درونیمان، نشاطهایمان – تا بهترین نسخهای از آنچه هستیم باشیم و بهترین زندگی ممکن را داشته باشیم. من در شرایط عالی برای حمایت از هدف معنوی خود به دنیا آمدم زیرا در خانواده من، حس ششم مهمترین حسی است که ما داریم. ما برای راهنمایی و هدایت برای همه چیز به حس ششم خود متکی بودیم. مادرم، یک پناهنده جنگ رومانیایی-کودکی که در جریان تخلیه در جنگ جهانی دوم از خانواده اش جدا شد، برای زنده ماندن به شهود خود تکیه کرد. هنگامی که او تنها 12 سال داشت، در یک اردوگاه کار در آلمان به سر برد، به بیماری تب روماتیسمی مرگبار مبتلا شد، شنوایی خود را از دست داد و دائماً در معرض خطر جدی از دست دادن جان خود بود. او تنها به این دلیل زنده ماند که راهنمایی های درونی او از او محافظت می کرد و او را در تمام این مصیبت به امن هدایت می کرد. حال و هوای او بیشتر او را به رویارویی تصادفی با یک سرباز جوان آمریکایی که بخشی از ارتش آزادیبخش به نام پل شوکت بود هدایت کرد. اندکی بعد، در سال 1946، زمانی که او 15 ساله بود، با او ازدواج کرد و با او به ایالات متحده نقل مکان کرد. یازده سال بعد زندگی من شروع شد. پدر و مادرم هفت فرزند داشتند. من شماره پنج بودم و نام مادرم سونیا بود. به عنوان یک کودک، من کاملاً شیفته او بودم زیرا او عجیب، زیبا، خلاق، توقف ناپذیر و مهمتر از همه جادویی بود. او به من و خواهر و برادرم درباره دنیای ارواح آموزش داد و توضیح داد که ما همیشه از قلمروهای ظریف کمک میگرفتیم و هرگز تنها نبودیم. حال و هوای او معجزات دائمی و جادویی از هر نوع را به همراه داشت. به گفته مادرم، مهم نبود که حواس دیگرمان به ما چه میگویند. مهمترین آن، حسی که ما را راهنمایی میکرد، از ما محافظت میکرد، درهایی را که بسته به نظر میرسید، باز میکرد، وقتی احساس تنهایی میکردیم ما را به مردم متصل میکرد، حتی زمانی که به نظر نمیرسید هیچ جا ما را به عشق سوق میداد، حس ششم ما بود. آنچه پنهان بود و آنچه ما بیشتر نیاز داشتیم بدانیم را فاش کرد. و چون حس ششم ما در ضربان قلب ما بود، هرگز نتوانستیم آن را مانند سایر حواسمان از دست بدهیم. در واقع، او مرتباً ادعا میکرد که بهترین اتفاقی که تا به حال برایش افتاده، ناشنوا شدن بوده است، زیرا او را از گوش دادن به تمام بدبختیها، ترسها، و مزخرفات نفسانی که با عدم هماهنگی با حالات شما میآیند، در امان میگذارد. “به حالات و روحیه خود اعتماد کنید. این تمام چیزی است که شما برای ایمن بودن در زندگی نیاز دارید.» “این راه حل را برای هر چالشی که با آن روبرو می شوید به شما نشان می دهد. تنها کاری که باید انجام دهید این است که با قلب خود هماهنگ شوید و کمک بخواهید.» این راه و کاری بود که انجام دادیم. من مادرم را باور کردم زیرا می دیدم که همیشه به حالاتش اعتماد دارد. او میدانست که چه کسی از طریق تلفن با تلفن تماس میگیرد قبل از اینکه حتی یک شناسه تماسگیرنده حتی تصور شود، چه برسد به اختراع. او حتی در شلوغ ترین خیابان های مرکز شهر می دانست که جای پارک کجاست. او همیشه کلیدهای گم شده یا هر چیزی را در چند ثانیه از دست می داد. او برای اولین بار در صف فروش غافلگیرانه قرار گرفت. او حتی قبل از باز شدن در آستانه فرصت رسید. هیچ چیز غیر ممکن نبود. حال و هوای او همه چیز را ممکن کرد.
Ever since I was 12 years old, I have been an intuitive guide. I’ve dedicated my life as a spiritual teacher and writer, working with people worldwide and offering intuitive guidance and spiritual direction. I know that’s difficult to believe, but it’s true. I entered this lifetime with a clear sense of mission and purpose to teach—or perhaps, more accurately, remind—others that we humans are spiritual beings with six, not five, senses available to guide our lives. And that we need access to this sixth sense—our intuition, our inner guide, our vibes—to be the best versions of who we are and live the best lives possible. I was born into the perfect circumstances to support my spiritual purpose because, in my family, the sixth sense was considered the most important sense we have. We relied upon our sixth sense for guidance and direction for everything. My mother, a Romanian-child war refugee separated from her family during an evacuation in World War II, relied on her intuition to survive. When she was only 12, she ended up in a German work camp, became deathly ill with rheumatic fever, lost her hearing, and was in constant grave danger of losing her life. She survived only because her inner guidance protected her and navigated her to safety throughout this entire ordeal. Her vibes further guided her to a chance encounter with a young American soldier who was part of the liberation army named Paul Choquette. Shortly after, in 1946, when she was 15 years old, she married him and moved with him to the United States. Eleven years later, my life began. My parents had seven children. I was number five and named after my mom, Sonia. As a child, I was completely enamored with her because she was exotic, beautiful, creative, unstoppable, and most of all magical. She taught my siblings and me about the spirit world, explaining that we always had help from the subtle realms and were never alone. Her vibes brought with them constant miracles and magic of every sort. According to my mom, it didn’t matter what our other senses told us. The most important one, the one that would guide us, protect us, open doors that appeared closed, connect us to people when we felt alone, even lead us to love when it seemed nowhere in sight, was our sixth sense. It revealed what was hidden and what we needed to know most. And because our sixth sense was in our heartbeat, we could never lose it like we could our other senses. In fact, she regularly claimed that the best thing that ever happened to her was becoming deaf because it spared her from having to listen to all the misery, fear, and ego nonsense that comes with not tuning in to your vibes. “Trust your vibes, your spirit. It’s all you need to be safe in life,” she said. “It will show you the solution to every challenge you meet. All you have to do is tune in to your heart and ask for help.” That was our way and what we did. I believed my mom because I saw the benefit of her trusting her vibes all the time. She knew who was calling on the phone way before a caller ID was ever even imagined, let alone invented. She knew where the parking spaces were, even in the most crowded downtown streets. She always found the lost keys, or lost anything, in seconds. She was first in line at surprise sales. She arrived at opportunity’s doorstep before it had even opened. Nothing was impossible. Her vibes made things possible.
این کتاب را میتوانید از لینک زیر بصورت رایگان دانلود کنید:
Download: trust your vibes
نظرات کاربران