- عنوان رمان: The Secret Librarian
- نویسنده: Soraya M. Lane
- سال انتشار: 2025
- تعداد صفحه: 125
- زبان اصلی: انگلیسی
- نوع فایل: pdf
- حجم فایل: 2.31 مگابایت
زنی که آنها خرگوش کوچولو صدایش میکردند، شانه به شانه شوهرش ایستاده بود و پشتشان به پوست خشن درخت چسبیده بود. نفسش به شماره افتاده بود و سینهاش از دویدن به شدت بالا و پایین میرفت، اما خودش را مجبور کرد ساکت بماند. زندگی آنها به این بستگی داشت که هیچکدام صدایی از خودشان در نیاورند. دست هوگو دست او را پیدا کرد، انگشتانش به بند انگشتانش گیر کرد و وقتی به او نگاه کرد، چشمانش را در تاریکی مطلق دید و خیره خیره نگاهش کرد. کسی به آنها خیانت کرده بود و حالا آنها مثل حیواناتی که در جنگل پنهان شده بودند، شکار میشدند. بدنش شروع به لرزیدن کرد و انگشتان هوگو را با دستانش گرفت، در حالی که باد در میان درختان میوزید و برگها را در اطرافشان میلرزاند. ما خواهیم مرد. با اینکه آماده بود هر چیزی را برای این هدف فدا کند، هرگز تصور نمیکرد که چنین اتفاقی بیفتد، و وقتی فریادها شروع به طنینانداز شدن کردند و صدای صداها هر لحظه نزدیکتر میشد، نمیتوانست از فکر کردن به جانهای دیگری که اکنون از دست میرفتند، دست بردارد. خانوادهای که منتظر تخلیهشان بودند، مدارکی که در جیبش دوخته شده بود و حالا دیگر هرگز استفاده نمیشد… با پلک زدن اشکهای خشمگینش را پاک کرد. آن خانواده را به زور داخل گاری حمل گاو میانداختند، با قطار به سوی مرگ حتمی میفرستادند، در حالی که بالاخره آزادی در چنگشان بود. کودکانی که از آغوش والدینشان کنده میشدند، زندگیهایی که در یک لحظه از هم میپاشید و کسی برای نجاتشان نمانده بود. هوگو به او نزدیک شد و لبهایش آنقدر نزدیک به گوشش زمزمه میکردند که میتوانست لمس پوستش را حس کند. «باید فرار کنیم.» سرش را تکان داد. زمزمه کرد: «اگر فرار کنیم، پیدامان میکنند. میدانند کجاییم.» او زمزمه کرد: «اگر اینجا پنهان بمانیم، پیدامان میکنند. باید برویم. این ممکن است تنها شانس ما برای فرار باشد.» به او خیره شد، چشمانش التماس میکرد و در نهایت، به آرامی سر تکان داد، میدانست که حق با اوست. اما این باعث نمیشد که احتمال فرار کمتر ترسناک باشد.
The woman they called Little Rabbit stood shoulder to shoulder with her husband, their backs pressed against the rough bark of the tree. Her breath was ragged, her chest heaving from running, but she forced herself to stay silent. Their lives depended on neither of them making a sound. Hugo’s hand found hers, his fingers catching against her knuckles, and when she glanced at him, she found his eyes in the almost-dark and held his stare. Someone had betrayed them, and now they were being hunted like animals as they hid in the forest. Her body began to shake, and she gripped Hugo’s fingers with hers as wind whipped through the trees and made the leaves tremble around them. We’re going to die. As much as she was prepared to sacrifice anything for the cause, she’d never imagined it might happen like this, and as shouts began to echo, the sound of voices coming ever closer, she couldn’t stop thinking about the other lives that would now be lost. The family they’d been waiting to evacuate, the documents sewn into her pocket that would now never be used . . . She blinked away angry tears. That family would be shoved into a cattle cart, sent on a train to certain death, when freedom had finally been within their grasp. Children ripped from the arms of their parents, lives shattered in an instant with no one left to save them. Hugo leaned in close then, his lips whispering against her ear, so close she could feel them touch her skin. ‘We have to run.’ She shook her head. ‘If we run, they find us,’ she whispered. ‘They’ll know where we are.’ ‘If we stay hidden here, they find us,’ he murmured back. ‘We have to go. This might be our only chance to escape.’ She stared at him, his eyes pleading with her as she slowly, eventually, nodded, knowing that he was right. But it didn’t make the prospect of running any less terrifying.
این رمان را میتوانید از لینک زیر بصورت رایگان دانلود کنید:
Download: The Secret Librarian
نظرات کاربران