مجله علمی تفریحی بیبیس
0

دانلود رمان انگلیسی “متاسفم، شما مناسب من نیستید”

بازدید 460
  • عنوان: Sorry, You are not my Type
  • نویسنده: SUDEEP NAGARKAR
  • سال انتشار: 2014
  • تعداد صفحه: 110
  • زبان اصلی: انگلیسی
  • نوع فایل: pdf
  • حجم فایل: 0.84 مگابایت

بدون مقدار قهوه، بدون مقدار گریه، بدون مقدار ویسکی، بدون مقدار شراب … من باید تو را داشته باشم، صدای مسحور کننده ای را خواند که با دوستم ساکشی در میا بلا سرد می شدم. ساکشی، یکی از بهترین دوستان من، بدون زحمت زیبا بود. او قد متوسطی داشت، شانه های باریک، پاهای باریک و کمری کوچک. او یک هوای اعتماد به نفس نسبت به او داشت. فرهای سیاه جت او در نسیم غروب مانند امواج سیاهی که در شب های طوفانی بر روی اقیانوس می وزند می وزد. پوست روشن او می درخشید و چشمانش جرقه ای داشت که می توانست جنگل ها را به آتش بکشد. اما بهترین ویژگی او لبخندش بود. او می توانست هر مهمانی را فقط با لبخندش روشن کند. من او را به عنوان یک دوست تحسین می کردم زیرا او همیشه در هر زمان که به کسی نیاز داشتم در کنار من بود. دوستی ما بیش از یک دهه بود، اما به دلیل فاصله زیاد بینمان، نمی‌توانستیم همدیگر را ملاقات کنیم. من اطلاعات کمی در مورد مکان های خوب برای غذا خوردن در دهلی داشتم، بنابراین از ساکشی خواسته بودم که تصمیم بگیرد کجا بروم. وقتی حدود ساعت 10 شب به میا بلا رسیدیم، ساکشی به من گفت که باید از سه طبقه بالا برویم. به ساکشی التماس کردم که خسته ام، اما او لجباز ماند و مرا به طبقه بالا برد. وقتی به پشت بام رسیدیم، لبخند بزرگی روی لبم بود. تمام خستگی من به هوا تبخیر شد. منظره فوق العاده ای از دریاچه داشت و نسیم سرد آن را شگفت انگیزتر می کرد. ساکشی را در آغوش گرفتم که بعد از یک روز کاری خسته کننده، یک عصر دلپذیر را به من هدیه داد. سفارشمون رو دادیم و منتظر شدیم تا ظرف ها برسه. او به آواز خواندن ادامه داد: «نه قهوه، نه گریه…». صدای خواننده مرا طلسم کرد. ساکشی در حالی که من را نیشگون می‌گیرد پرسید: «آدی، به من توجه می‌کنی یا باید بروم؟» من از نظر ذهنی به دنیای دیگری منتقل شدم. دلم می خواست بیشتر از صدای آرامش بخشش بشنوم. یه جورایی هوس کردم که بیشتر بشناسمش. شیوه نواختن گیتار او به گوشم آرامش بخش بود. او صدای فریبنده ای داشت که من را کاملا مسحور می کرد. یک شب فریبنده بود! “آدی، ما بعد از مدت ها ملاقات کردیم و به تو نگاه می کنیم. خیلی تغییر کردی فراموش کرده ای که با دخترها چگونه باید رفتار کرد؟» داشت عصبانی می شد. در آن لحظه، اگر او کارد و چنگال را به طرف من پرتاب می کرد، تعجب نمی کردم. در همان روز برای یک سفر رسمی به دهلی آمده بودم. از طرف او موجه بود که از دست من عصبانی شود زیرا احساس می کرد نادیده گرفته شده بود. سعی کردم به او نشان دهم که حواسم به اوست با وجود اینکه ذهنم جای دیگری است. اما همانطور که می دانیم پسرها نمی توانند دخترها را در مشاجره شکست دهند، به خصوص وقتی دختر BFF شما باشد. «بله، متاسفم. به من بگو، من به شما گوش می دهم. فقط همین…”

No amount of coffee, no amount of crying, no amount of whiskey, no amount of wine… I gotta have you,’ sang the mesmerzing voice while I chilled with my friend Sakshi at the Mia Bella pub. Sakshi, one of my best friends, was effortlessly beautiful. She was of medium height, with narrow shoulders, slender legs, and a tiny waist. She had an air of confidence about her. Her jet-black curls blew in the evening breeze like the black waves that blow over the ocean on stormy nights. Her fair skin glowed and her eyes had the spark that could set forests ablaze. But her best feature was her smile. She could light up any party with just her smile. I admired her as a friend since she had always stood by me whenever I needed someone. Our friendship was over a decade old but we couldn’t meet very often due to the long distance between us. I had little clue about good places to eat in Delhi, so I had asked Sakshi to decide where to go. When we reached Mia Bella around 10 pm, Sakshi told me that we needed to climb three floors. I pleaded with Sakshi that I was tired, but she remained stubborn and took me upstairs. By the time we reached the rooftop, I had a big smile on my face. All my tiredness evaporated into thin air. It had a terrific view of the lake and the cold breeze made it feel even more amazing. I hugged Sakshi for gifting me a pleasant evening after a tiresome day at work. We placed our order and waited for the dishes to arrive. ‘No amount of coffee, no amount of crying…’ he continued singing. The voice of the singer left me spellbound. ‘Adi, will you pay attention to me or should I leave?’ Sakshi asked pinching me. I was mentally transported to a different world. I wanted to hear more of his soothing voice. I somehow felt an urge to get to know him better. His way of playing the guitar was soothing to my ears. He had a seductive voice which completely mesmerized me. It was one seductive night! ‘Adi, we’ve met after such a long time and look at you. You have changed so much. Have you forgotten how girls should be treated?’ She was getting furious. At that moment, it wouldn’t have surprised me if she would have thrown the cutlery at me. I had landed in Delhi on the same day for an official trip. It was justified on her part to get furious at me as she was feeling ignored. I tried to show her that I was paying attention to her even though my mind was elsewhere. But as we know guys can’t beat girls at arguments, especially when the girl is your BFF. ‘Yes, I am sorry. Tell me, I am listening to you. It’s just that…’

این رمان را از لینک زیر بصورت رایگان دانلود کنید.

Download: Sorry, You are not my Type

نظرات کاربران

  •  چنانچه دیدگاه شما توهین آمیز باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه دیدگاه شما جنبه تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

بیشتر بخوانید