مجله علمی تفریحی بیبیس
0

دانلود رمان انگلیسی “گناه و رستگاری”

  • عنوان: Sin and Redemption
  • نویسنده: Cora Reilly
  • سال انتشار: 2025
  • تعداد صفحه: 153
  • زبان اصلی: انگلیسی
  • نوع فایل: pdf
  • حجم فایل: 1.81 مگابایت
دوباره به ساعتم نگاه کردم. ده دقیقه بود که در ورودی اصلی کالج بارنارد منتظر بودم. فلاویو هرگز مرا مجبور نکرد منتظر بمانم. بعد از اینکه دکمه‌های بالای کتم را بستم و روسری‌ام را مرتب کردم، از پله‌ها پایین رفتم و به سمت دروازه‌های فرفورژه‌ای رفتم که انتهای دانشگاه را نشان می‌داد و به سمت برادوی باز می‌شد. وقتی ماشینش را ندیدم تعجب نکردم. او همیشه درست جلوی دروازه ها توقف می کرد تا بتوانم به راحتی او را از ورودی تشخیص دهم. مردم مشغول رفت و آمد بودند، اما من کسی را نمی شناختم. اکنون که ترم شروع شده بود، بسیاری از چهره های جدید به ردیف چهره های آشنا پیوسته بودند. به غیر از سر تکان دادن دوستانه اینجا و آنجا، هیچ کس مرا تصدیق نکرد. دوست یابی خارج از دنیای مافیای ما دشوار بود. همیشه اسرار، نگرانی های امنیتی و ترس از اینکه فرد یک افسر پلیس مخفی باشد وجود داشت. من خواهر و برادرم، پسرعموها و مادرم را دوست داشتم و هرگز مجبور نبودم که کیستم را از آنها پنهان کنم. دوباره به ساعتم نگاه کردم. فلاویو کجایی؟ نگرانی وجودم را پر کرد گوشیم را از کوله پشتی ام بیرون آوردم تا با فلاویو تماس بگیرم که اسمش روی صفحه ام چشمک زد. در زمان بندی عالی لبخند زدم. بدون هیچ سرزنشی گفتم: دیر آمدی. من معمولاً درگیر کارها می شدم و زمان را فراموش می کردم، بنابراین فلاویو مجبور شد بیش از یک بار منتظر من بماند. برادرم یک قدیس بود (حداقل برای من) بنابراین او هرگز شکایت نکرد و من قطعاً به دلیل یک اتفاق ناخوشایند این کار را نخواهم کرد. “من به آلئا و اینسا قول دادم که با آنها کلوچه بپزم.” “ماشین من بعد از یک کار در میانه راه خراب شد، سارا. من هنوز منتظر کسی هستم که مرا ببرد.» همیشه وقتی می شنیدم که او در مورد مرد ساخته شده بودن آنقدر معمولی صحبت می کند، لحظه ای غمگین می شدم، انگار نه تنها هفده ساله است و نباید در عوض در مدرسه باشد. اما این دنیایی بود که ما در آن به دنیا آمده بودیم و تا به حال با ما مهربان تر از سایر اعضای خانواده مان بوده است. «نگران نباش. فقط بابا رو بفرست یا حتی می‌توانم سوار قطار شوم.» «شما قطعاً از حمل و نقل عمومی استفاده نخواهید کرد. پدر در یک جلسه و خیلی دور از دانشگاه است. گفت به ماکسیموس زنگ بزنم. او شغلی داشت نه چندان دور از جایی که شما هستید، بنابراین او در راه است تا شما را ببرد و نزد بابا ببرد. مامان، آلئا و اینسا قبلاً در همپتون هستند.”

I glanced at my watch again. I had been waiting at the main entrance of Barnard College for ten minutes. Flavio never made me wait. After I’d closed the top buttons of my coat and readjusted my scarf, I took the steps down and headed toward the wrought-iron gates that marked the end of campus and opened up to Broadway. I wasn’t surprised when I didn’t see his car. He always stopped right in front of the gates so I could easily spot him from the entrance. People were busy coming and going, but there was nobody I knew. Many new faces had joined the row of distantly familiar ones now that the semester had started. Apart from a friendly nod here and there, nobody acknowledged me. Making friends outside of our mafia world was difficult. There were always secrets, security concerns, and the fear of the person being an undercover police officer. I had my siblings, cousins, and my mom as friends, and I never had to hide who I was from them. I glanced at my watch again. Flavio, where are you? Worry filled me. I pulled my phone from my backpack to call Flavio when his name flashed on my screen. I smiled at the perfect timing. “You’re late,” I said without any reproach. I usually got carried away with tasks and forgot the time, so Flavio had to wait for me on more than one occasion. My brother was a saint (to me at least) so he never complained, and I definitely wouldn’t because of one mishap. “I promised Alea and Inessa I’d bake cookies with them.” “My car broke down in the middle of nowhere after a job, Sara. I’m still waiting for someone to pick me up.” I always felt a moment of sadness when I heard him talk about being a Made Man so casually, as if he wasn’t only seventeen and shouldn’t be in school instead. But that was the world we had been born into, and so far, it had been kinder to us than to others in our family. “Don’t worry. Just send Dad. Or I can even take the trains.” “You definitely won’t take public transportation. Dad’s in a meeting and too far away from campus. He told me to call Maximus. He had a job not far from where you are, so he’s on his way to pick you up and take you to Dad. Mom, Alea, and Inessa are already in the Hamptons.”

این رمان را از لینک زیر بصورت رایگان دانلود کنید.

Download: Sin and Redemption

نظرات کاربران

  •  چنانچه دیدگاه شما توهین آمیز باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه دیدگاه شما جنبه تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آموزش نقاشی سیاه قلم کانال واتساپ