- عنوان کتاب: Sacred Games
- نویسنده/انتشارات:vikram chandra
- سال انتشار:2007
- تعداد صفحه: 929
- زبان اصلی: انگلیسی
- نوع فایل: pdf
- حجم فایل: 3.54 مگابایت
یک پامرانیان سفید به نام فلافی از پنجره طبقه پنجم در پانا که ساختمانی کاملاً جدید بود با داربست های نقاش هنوز دور آن پرواز کرد. فلافی با صدای سگ کوچولوی خود تا آخر راه فریاد زد، مثل یک کتری سفید کوچک که بخارش را از دست می دهد، از کاپوت یک سیلو پرید، و نزدیک ردیف دختران مدرسه ای که منتظر اتوبوس صومعه سنت مری بودند، متوقف شد. خون بهطور قابلتوجهی کم بود، اما دیدن مغز فلافی، شرکت کنندگان را دچار هیستریک کرد، و در همین حال، در بالا، مردی که فلافی را با یک پا دور سرش چرخانده بود، که فلافی را به خلاء انداخته بود، یکی از آقای ماهش پاندی از میراژ پارچه، آن مرد به طاقچه اش تکیه داده بود و می خندید. خانم کامالا پاندی، که در صحبت با فلافی همیشه از خود به عنوان “مومیایی” صحبت می کرد، اکنون تلوتلو خورده و به سمت آشپزخانه اش دوید و چاقویی به طول 9 اینچ و عرض 2 اینچ را از نگهدارنده مغناطیسی بیرون آورد. وقتی سرتاج و کاتکار در آپارتمان 502 را شکستند، خانم پاندی جلوی در اتاق خواب ایستاده بود و به شدت به دایره متراکمی از زخمهای دو اینچی در چوب نگاه میکرد. سرتاج در حالی که نگاه می کرد، آهی کشید، دستش را بالا برد و دوباره در را خنجر زد. او مجبور شد برای بیرون آوردن چاقو با هر دو دستش مبارزه کند.
A white Pomeranian named Fluffy flew out of a fifth-floor window in Panna, which was a brand-new building with the painter’s scaffolding still around it. Fluffy screamed in her little lap-dog voice all the way down, like a little white kettle losing steam, bounced off the bonnet of a Cielo, and skidded to a halt near the rank of schoolgirls waiting for the St Mary’s Convent bus. There was remarkably little blood, but the sight of Fluffy’s brains did send the conventeers into hysterics, and meanwhile, above, the man who had swung Fluffy around his head by one leg, who had slung Fluffy into the void, one Mr Mahesh Pandey of Mirage Textiles, that man was leaning on his windowsill and laughing. Mrs Kamala Pandey, who in talking to Fluffy always spoke of herself as ‘Mummy’, now staggered and ran to her kitchen and plucked from the magnetic holder a knife nine inches long and two wide. When Sartaj and Katekar broke open the door to apartment 502, Mrs Pandey was standing in front of the bedroom door, looking intensely at a dense circle of two-inch-long wounds in the wood, about chest-high. As Sartaj watched, she sighed, raised her hand and stabbed the door again. She had to struggle with both hands on the handle to get the knife out.
این رمان را میتوانید از لینک زیر بصورت رایگان دانلود کنید:
Download: Sacred Games
نظرات کاربران