مجله علمی تفریحی بیبیس
0

ترجمه فارسی و انگلیسی موضوع “فصاحت، زهد، تواضع و عبادت امام حسین علیه السلام” – بخشی از فصل پنجم کتاب نفس المهموم

بازدید 247

اگر به فصاحت، زهد، تواضع و عبادت آن حضرت توجه شود، رساله از وضع خود بگردد، لذا به جای آن اخباری در محبت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نسبت به وی نقل میکنیم.

پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم حسین علیه السلام را بسیار دوست میداشت

دوستی ، رابطۀ وسیع و پرمعنای جامعه بشری است و بر سر زبان هر خرد و بزرگ وبرنا و پیر ودانشمند و نادان است ولی دوستی ها با هم تفاوت بسیار دارند و برای دوستی معانی بسیاری است :

1 – دوستی ای که از هوای نفس باشد، این دوستی مبدأ تمایل جنسی وزیباجویی است و اساس شهوت رانی و بسیار مبتذل و بی اعتبار است وخردمندان را بدان اعتنایی نیست و آن را به چیزی نشمارند .

2 – دوستی ای که از غریزه و احساس خیزد ، مانند دوستی نوع حیوان با وابستگان نسبی خود در حدود معينه ، این دوستی پرمعناتر از قسم اول است واساس پیوست عالم ماده است و از مفاسد برکنار است.

3 – دوستی ای که از دل و روح برخیزد و بر دل و روح نشیند و شاید مقام عشق وپیوست های معنوی پابرجا از این قسم باشد که گویند: ما یکی روحیم اندر دو بدن .

4 دوستی ای که از خرد و ایمان سرچشمه گیرد و این قسم دوستی بسیار ارجمند و بهره ور است و معنویت دیانت ومسلمانی است که می فرماید :

همانا مومنان برادرند.

5 – دوستی ای که از مقام نبوت خیزد و پیوست ولایت باشد و اگرچه رابطه دوستی به معانی چند میان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم حسین بود ولی آنچه را باید مورد اهمیت دانست دوستی به این معنا است که پیغمبر درک می کرد ، اساس ترویج دیانتی که برای او مبعوث است و جانفشانی درباره آن می نماید با جانبازی حسینش مستحکم می شود و او است که نتیجه رنجها وكوششهای وی را با شهادت پابرجا خواهد ساخت.

شیخ اجل محمد بن شهرآشوب قدس سره در “مناقب” از ابن عمر روایت کرده که در این میان که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بالای منبر خطبه میخواند، حسین علیه السلام بیرون آمد و جامه اش به پایش پیچید و به زمین افتاد و گریست، پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم از منبر فرود شد و او را در آغوش گرفت و فرمود: خدا شیطان را بکشد، به راستی فرزند دلربا است ، به حق آن که جانم به دست او است من ندانستم که چگونه از منبر فرود آمدم.

در آنجا از ابوالسعادات در فضایل عترت گوید : یزید بن زیاد گفته : پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم از خانه عایشه بیرون شد و بر خانه فاطمه علیهاالسلام گذر کرد و شنید حسین علیه السلام میگرید، فرمود: ای فاطمه ، نمی دانی که گریه او مرا آزار می دهد؟

و در آن جا ابن ماجه در “سنن” و زمخشری در “فائق” آوردهاند که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم حسین علیه السلام را در میان کوچه دید که با کودکان بازی می کرد، جلوی مردم پیش رفت و دو دست گشود و حسین علیه السلام از این طرف و آن طرف قصد گریز داشت، رسول خدا با او شوخی می کرد تا او را گرفت و یک دست زیر زنخ او و دست دیگر بالای سرش نهاد و او را بلند کرد و بوسید و فرمود: من از حسینم و حسین از من است، خدا دوست دارد هر که حسین را دوست گیرد، حسین یکی از اسباط است.

و نیز در آن جا که عبد الرحمن بن ابی لیلی گوید: ما نزد رسول خدا نشسته بودیم که حسین علیه السلام آمد و بر سر و دوش پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بالا می رفت، بول کرد ولی فرمود: او را واگذارید.

و نیز در آن جا در احادیث ليث بن سعد که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم روزی با جمعی نماز می خواند و حسین علیه السلام کوچک بود، در بر او بود و هر وقت آن حضرت به سجده می رفت بر پشت او سوار می شد و پاهای خود را حرکت می داد و میگفت : حل حل، و چون پیغمبر می خواست سر بردارد او را می گرفت و در کنار خود می نهاد و باز هم که به سجده می رفت او را سوار میشد و می گفت: حل حل، و این کار را ادامه داد تا پیغمبر از نماز خود فارغ شد، الخ.

از “امالی حاکم” روایت شده که ابورافع گفت: من با حسین علیه السلام که هنوز کودک بود بازی « مدحاة » میکردم و چون از او میبردم میگفتم : مرا بر دوش خود بردار، میگفت: بر دوش کسی بالا میروی که رسول خدا او را بر دوش گرفته ؟ و چون بر من غالب میشد میگفتم: من هم تو را به دوش نگیرم چنان چه مرا بر دوش نگرفتی. میفرمود: نمی پسندی کسی را بر دوش بگیری که رسول خدا به دوش میگرفت؟ و من او را به دوش میگرفتم ( مدحاة : بازی با سنگریزه هایی است که در گودال کوچک می ریزند).

در آن جا نیز از حفص بن غیاث از امام ششم علیه السلام روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در نماز بود و حسین علیه السلام در کنارش، رسول خدا تکبیر گفت و حسین نتوانست تکبیر گوید، و بار دیگر رسول خدا تکبیر گفت و باز نتوانست ادا کند و رسول خدا تکرار کرد تا هفت بار و حسین علیه السلام بار هفتم تکبیر گفت، امام فرمود: از این جا هفت تکبیر سنت گردید .

در آنجا نیز از “تفسیر نقاش” از ابن عباس روایت شده است که گوید: من حضور پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بودم و پسرش ابراهیم را به زانوی چپ و حسين علیه السلام را بر زانوی راست داشت، یک بار او را می بوسید و یک بار این را، ناگاه جبرائیل از طرف رب العالمین برایش وحی آورد و چون به خود آمد فرمود: جبرئیل از طرف پروردگارم نزد من آمد و گفت : ای محمد! پروردگارت بر تو سلام می دهد و می فرماید : من هر دو را برای تو نمیگذارم، یکی را فدای دیگری کن؛ پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به ابراهیم نگریست و گریست و فرمود: مادر ابراهیم کنیزکی است و چون بمیرد جز مرا داغدار نکند، مادر حسین فاطمه علیهاالسلام است و پدرش على علیه السلام عموزاده ام ، گوشت و خون من و چون بمیرد دختر و پسر عمم داغدار شوند و من هم، من اندوه خود را بر اندوه آنها مقدم دارم ؛ ای جبرئیل ، ابراهیم قبض روح شود، او را فدای حسین کردم.

گوید: پس از سه روز ابراهیم وفات کرد و هر وقت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم حسین علیه السلام را نزد خود میدید او را می بوسید و در بر می کشید و لبانش را می مکید، میگفت : قربان آن که ابراهیم را قربانش کردم، پدر و مادرم قربانت ای ابا عبد الله الحسین !:

برتر از مدحی و شیواتر سخنور *** در مدیحت پیش مردم گنگ وابتر

تا صفا و تا مشاعر طوفگاه دیگران شد *** قبر تو رکن من است و طوفگاه پای تاسر

گر که مردم را عبادت را بهر عقبی شد ذخیره *** حب تو از بهر من بود در روز محشر

امتحان و آزمایش منطق محکم حقیقت است، هر کس مدعی مقامی وصنعت و هنری است تا مورد آزمایش قرار نگیرد برای او ارزشی نیست . در دانش امروز جهانی تنها موضوعاتی را مورد توجه و اعتماد می دانند که همراه تجربه و آزمایش باشد، برای امور معنویه که سرآمد آنها ولایت ائمه علیهم السلام است آزمایشی مقرر است که دیده اشکبار باشد و امام شهید حضرت ابی عبد الله الحسين علیه السلام محک مدعیان ولایت است و دیدگانی که در مصیبت این امام مظلوم گریان باشند نشانه محبت و دوستی و ولایت ائمه هدی علیهم السلام است که در تعلیمات اسلام از همه چیز والاتر و بالاتر است و در پشت این دیده های اشک آلود، دلهای پرمحبتی است که ارزش معنوی بی پایان دارد و هرگونه اجر وثوابی را شایسته اند .

His Eloquence, Abstinence, Humility and Worship

As regards his eloquence, virtue, humility and worship, if we go on to relate about it, we will cross the limits of the capacity of this book. Instead we quote the traditions about the love and affection of the Holy Prophet (s.a.w.s) towards him. Shaikh Mohammad ibne Shahr Ashob in his Manaqib quotes from Ibne Umar, that one day the Prophet (s.a.w.s) was seated on the pulpit delivering a sermon. Suddenly Imam Husain (a.s) came and his legs got entangled in the end of his shirt and he fell down and started weeping. The Holy Prophet (s.a.w.s) alighted from the pulpit and lifted him up and said, “May Allah kill the shaitan! Verily he is a charming child. By Him in whose hands is my life! I do not know as to how I alighted from the pulpit.” In Manaqib, Abus Sa’adat, while praising the Prophet’s Household (Ahlulbayt) relates from Yazeed bin Ziyad, that one day the Holy Prophet (s.a.w.s) came out of the house of Ayesha and passed from near the house of Hazrat Fatemah (a.s) when he heard Imam Husain weeping. He said, “O Fatemah! Do you not know that the weeping of Husain causes me great pain”? It is quoted in Manaqib from Sunan of Ibne Majah and Faeq of Zamakhshari, that one day the Holy Prophet (s.a.w.s) passed through a lane and saw Imam Husain (a.s) playing with some children. The Prophet stretched his hands and tried to catch him, but Imam Husain (s.a.s.) started running from here to there so that he could escape. The Prophet was amused and at last got hold of him. Then he placed one of his hand under the chin and the other on his head, then he lifted him up and kissing him said, “Husain is from me, and I am from Husain. Allah befriends the one who holds Husain dear. Verily Husain is one of the tribes (of the twelve tribes of Bani Israel).”[1] In the book Manaqib it is quoted through Abdul Rahman bin Abi Layla, that he says, that one day we were sitting in the presence of the Holy Prophet (s.a.w.s) when Imam Husain (a.s) came and started jumping and playing on the back of the Prophet. The Prophet said, “Leave him alone.” In the same book it is quoted from Lays bin Sa’ad, that one day the Holy Prophet (s.a.w.s) was leading the congregational Prayers (Namaze Jama’ah), when Imam Husain (a.s), who was an infant, was sitting besides him. When the Prophet went into prostration (sajdah), Husain sat on his back and striking his legs said, “Hil Hil” (a noise by which mounts are galloped). The Prophet brought him down with his hands and made him sit besides him and then stood up. Then again when the Prophet went for the other prostration this happened, until he ended his Prayers. It is related from Amali of Hakim that Abu Rafe’ says, that one day I was playing a game called “Midhah”[2]with Imam Husain (a.s) who was a small child at that time. When I won, I told him to let me mount upon his back (as was the rule of the game), but he said that would I like to mount upon the back of the one who had mounted the back of the Holy Prophet (s.a.w.s)? Hence I yielded to it. Then when he won, I said that I too would not allow him to sit on my back as he had done. But then he said that would I not like to lift up the person who was lifted by the Holy Prophet (s.a.w.s) himself? And here too I yielded.

In the same book it is related through Hafs bin Ghiyas from Imam Ja’far as Sadiq (a.s), that one day the Holy Prophet (s.a.w.s) prepared to recite the Prayers and Imam Husain (a.s) was standing besides him. The Prophet recited the Takbeer (Allaho Akbar) and Imam could not pronounce it. The Prophet repeated it again but Imam could not do so. The Prophet repeated his Takbeer seven times and on the seventh time Husain recited it correctly. Imam Sadiq (a.s) says that thus reciting Takbeer seven times before starting the Prayers (Salat) is recommended (Sunnat). In the same book it is quoted from Tafseer of Naqqash from Ibne Abbas that he said, one day I was sitting in the presence of the Holy Prophet (s.a.w.s) when his son Ibrahim was sitting on his left thigh and Imam Husain on his right one. The Prophet kissed each of them subsequently. Suddenly Jibra’eel descended with the Revelation (Wahy). When the Revelation ended, the Holy Prophet said, “Jibra’eel came to me from my Lord and informed me that the Almighty Allah sent greetings to me and said that He would not let these two children remain together, let one become a ransom over the other.” The Prophet looked at Ibrahim and started weeping and said, “His mother is a slave-girl, if he dies no one accept myself will feel pain. But Husain is Fatemah’s and my cousin Ali’s son and my flesh and blood, if he dies not only Ali and Fatemah but myself too shall feel immense pain. Hence I prefer my personal grief over the grief of Ali and Fatemh.. Hence O Jibra’eel! Let Ibrahim die, for I ransom him over Husain.” Ibne Abbas says that after three days Ibrahim died. After this whenever the Holy Prophet saw Husain, he would kiss him and pull him towards himself and lick his lips. Then he would say, “May my life be sacrificed on him upon whom I ransomed my son Ibrahim. May my parents be your ransom O Aba Abdillah”!  


[1] Reg. the twelve tribes of Bani Israel, it is quoted in the Qur’an: “And of Moosa’s people is a party, who guide (people) with truth and thereby do justice. And We divided then into twelve tribes (or) nations” (Surah al A’araf: 159-160).

[2] Midhah – This particular game is played with pebbles which have to be aimed into a pit.

فایل صوتی فارسی قسمتهایی از نفس‌المهموم را از لینک ذیل دانلود نمایید:

Download: Nafasul-Mahmum

کتاب فارسی نفس‌المهموم را از لینک ذیل دانلود نمایید:

Download: NAFASUL-MAHMOOM-Farsi

کتاب انگلیسی نفس‌المهموم را از لینک ذیل دانلود نمایید:

Download: NAFASUL-MAHMOOM-English

نظرات کاربران

  •  چنانچه دیدگاه شما توهین آمیز باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه دیدگاه شما جنبه تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

بیشتر بخوانید