مجله علمی تفریحی بیبیس
0

دانلود کتاب اگر بشکنیم – خاطراتی از ازدواج، اعتیاد و شفا

بازدید 574
  • عنوان کتاب: If We Break – A Memoir of Marriage, Addiction, and Healing
  • نویسنده: Kathleen Buhle
  • حوزه: ازدواج
  • سال انتشار: 2022
  • تعداد صفحه: 269
  • زبان اصلی: انگلیسی
  • نوع فایل: pdf
  • حجم فایل: 2.40 مگابایت

هر روز شکرگزاری ما به عنوان خانواده از جزیره نانتاکت بازدید می کردیم. در ماه نوامبر، زمانی که باد شدید می‌وزد و جزیره خالی از بازدیدکنندگان تابستانی است، می‌توانید تصور کنید زمانی که کشتی‌ها در جستجوی نهنگ‌ها بندر را ترک کردند، چه وضعیتی داشت. این یک مکان عرفانی در پاییز است، با مه خاکستری صبحگاهی جزیره را پوشانده و صدای سقوط اقیانوس در سواحل. در طول ازدواج من، این سفر همیشه مورد علاقه خانواده ما بود. اما اکنون غم و اندوهی بیشتر از هر چیزی که قبلاً تجربه کرده بودم به همراه داشتم. هر سال، در صبح روز شکرگزاری، از محل اجاره‌مان به سمت ساحل می‌رفتیم، جایی که خانه‌ای کوچک شیک پوشی روی تپه‌های شنی نشسته بود و به سمت آب نگاه می‌کرد. سال قبل، خانه توسط کیسه های شن احاطه شده بود تا آن را از اقیانوس متجاوز محافظت کند. امسال، وقتی به جایی رسیدیم که خانه قبلاً قرار داشت، آنجا از بین رفت. اقیانوس آن را گرفته بود. ماشین هایمان را پارک کردیم و پیاده شدیم. این اولین سالی بود که برای عکس خانوادگی جلوی آن خانه کوچک نمی ایستیم. من غم و اندوه خانواده ای را که صاحب آن بودند تصور می کردم. خانه رفته بود و این پیامی بود از سوی کائنات: این فصل تمام شد. من و هانتر به سمت ساحل رفتیم در حالی که همه بچه ها در امتداد خط ساحلی پراکنده بودند و سگ والدینش، چمپ، در میان ما دوید. می‌خواستم هر دقیقه‌ای را که با هم بودیم، غرق کنم. در آن زمان، همه چیز در زندگی من به هم گره خورده بود. برادر شوهرم بر اثر سرطان می مرد، شوهرم با اعتیاد دست و پنجه نرم می کرد و من تازه از خیانت او مطلع شده بودم. هیچ چیز عادی احساس نمی شد، و با این حال من به این سنت چسبیده بودم. من به خانواده ام چسبیدم. همانطور که در ساحل ایستاده بودیم، آسمان خاکستری و باد شدید، سرم را به هانتر تکیه دادم. “چقدر می توانیم قبل از سقوط به عقب برگردیم؟” در حالی که سرم را روی سرش تکیه داده بودم، به او گفتم. در حالی که پیشانی هایمان را محکم به هم فشار داده بودیم، هر کدام یک قدم به عقب رفتیم. سعی کردیم تعادل خود را حفظ کنیم و به عقب برگردیم تا جایی که بتوانیم بدون افتادن همدیگر را نگه داریم. زندگی ما در حال شکست بود، اما من به شدت می خواستم که حالمان خوب باشد. من نیاز داشتم که او مرا نگه دارد و او به من نیاز داشت. این چیزی بود که زندگی ام را بر آن بنا کرده بودم و به شدت به آن اعتقاد داشتم – اینکه ما به هم نیاز داریم. هیچ کدام از ما نمی توانستیم بدون دیگری زنده بمانیم. اما در نهایت، از بسیاری جهات، هر دو شکستیم. سوالی که در آن زمان نتوانستم به آن پاسخ دهم این بود: چگونه زنده بمانم؟

Every Thanksgiving we visited the island of Nantucket as a family. In November, when the wind is strong and the island is empty of summer visitors, you can imagine what it was like back when ships left the harbor in search of whales. It’s a mystical place in the fall, with a gray morning fog covering the island and the sound of the ocean crashing on the shores. Throughout my marriage, this trip was always our family’s favorite. But now I carried a sadness greater than anything I’d ever experienced before. Every year, on Thanksgiving morning, we drove from our rental to the beach where an unassuming little shingled house sat up on a sand dune, looking out toward the water. The year before, the house had been surrounded by sandbags to protect it from the encroaching ocean. This year, as we drove up to where the house once stood, it was gone. The ocean had taken it over. We parked our cars and got out. This would be the first year we didn’t stand in front of that little house for a family picture. I imagined the heartbreak of the family who owned it. The house was gone, and that felt like a message from the universe: This chapter is over. Hunter and I walked down to the beach as all the kids scattered along the shoreline and his parents’ dog, Champ, ran among us. I wanted to soak up every minute we had together. At the time, everything in my life felt untethered. My brother-in-law was dying from cancer, my husband was struggling with addiction, and I’d just learned about his infidelity. Nothing felt normal, and yet I clung to this tradition. I clung to my family. As we stood on the beach, the sky gray and the wind strong, I leaned my head against Hunter. “How far can we step back before we fall?” I said to him as I turned, my head still resting against his. With our foreheads firmly pressed together, we each took a step back. We tried to balance ourselves as we continued to step back to the point where we could still hold each other up without falling. Our lives were breaking but I desperately wanted us to be okay. I needed him to hold me up and he needed me. That was what I’d based my life on and what I strongly believed—that we needed each other. Neither of us could survive without the other. But in the end, in so many ways, we both broke. The question I couldn’t answer then was: How would I survive?

این کتاب را میتوانید از لینک زیر بصورت رایگان دانلود کنید:

Download: If We Break – A Memoir of Marriage, Addiction, and Healing

نظرات کاربران

  •  چنانچه دیدگاه شما توهین آمیز باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه دیدگاه شما جنبه تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

بیشتر بخوانید