مجله علمی تفریحی بیبیس
0

دانلود کتاب جنون دیجیتال – چگونه رسانه‌های اجتماعی بحران سلامت روان ما را هدایت می‌کنند – و چگونه سلامت عقل خود را بازیابی کنیم

بازدید 1122
  • عنوان: DIGITAL MADNESS
  • نویسنده: NICHOLAS KARDARAS
  • حوزه: عصر دیجیتال
  • سال انتشار: 2022
  • تعداد صفحه: 282
  • زبان اصلی: انگلیسی
  • نوع فایل: pdf
  • حجم فایل: 18.2 مگابایت

قبل از تایمز بود: اواخر ژوئیه 2019. فقط چند ماه قبل از اینکه همه‌گیری کووید در اوایل سال 2020 مانند یک بمب هسته‌ای ویروسی به نیویورک حمله کند، من با پدرم پشت میز آشپزخانه او در وودساید، کوئینز صحبت می‌کردم. او به آرامی و کاملا دردناک بر اثر سرطان در حال مرگ بود. او فقط چند ماه باقی مانده بود و زنده نمی ماند تا ببیند که کووید به زودی در سوررئال ترین سال ها با دنیای ما چه خواهد کرد. با این حال، او در مورد برخی از پویایی های اجتماعی نگران کننده و سمی ما که کووید فقط به تقویت آن کمک کرد، پیشگو بود. پدر یونانی من که در حال مرگ بود، از زمان و مکان متفاوتی برخوردار بود، این حس شهودی داشت که چیزی عمیقاً در شیوه زندگی ما اشتباه است. در طی آن دو ماه آخر زندگی او، من هر هفته از خانه ام در آستین که در آن یک کلینیک سلامت روان را اداره می کردم، به نیویورک پرواز می کردم، زیرا هر دوی ما تمام تلاش خود را برای لذت بردن از آخرین لحظات با هم انجام می دادیم. زمانی قوی و مغرور، حالا که سرطان به استخوان‌هایش سرایت کرده بود، او را به کاتتر و ویلچر رساندند، جایی که هر حرکتی-هرچقدر هم خفیف- منجر به اخم تیز و ناله‌ای از درد می‌شد. به عنوان یک پسر نوجوان، او از حمله نازی ها به روستای او در شمال یونان جان سالم به در برده بود. از طریق خونریزی یک جنگ داخلی کمونیستی زندگی کرد. در طول دهه 1960 از مهاجرت اقیانوس اطلس از طریق دریا به بخش واشنگتن هایتس نیویورک جان سالم به در برد. از سه شغل، هفت روز در هفته، برای ده‌ها سال جان سالم به در برد تا از خانواده‌اش حمایت کند و من و برادرم را در دانشگاه به امید اینکه زندگی بهتری داشته باشیم، بگذراند. اما او نتوانست از هجوم یک سرطان بی امان جان سالم به در ببرد. دیدن وخامت حال او بسیار دلخراش بود. با این حال، در حالی که هر سیستم اندامی در بدنش به سرعت شروع به از کار افتادن او می کرد، در هشتاد و هشت سالگی، ذهنش تیز باقی ماند – شاید خیلی تیز بود – همانطور که او اغلب با بینش و وضوحش در مورد چیزها مرا شگفت زده می کرد. ما درباره سیاست، رویدادهای جاری، پیشرفت های علمی، خصومت با خویشاوندان… هر چیزی، واقعاً صحبت می کنیم. در دنیای بی‌اهمیت و توئیت‌های بی‌معنی کارداشیان، او از زمان‌های قبل بود که مردم آنچه را که در ذهنشان بود می‌گفتند و حرف‌هایشان را خرد نمی‌کردند. شفافیتی در تفکر او وجود داشت، اطمینانی اخلاقی و فکری که با مدهای روز درهم نخورده بود. اما او شروع کرده بود مانند یک نابهنگام، مانند یک غریبه در یک سرزمین عجیب و غریب. همانطور که می‌نشستیم و درباره چیزهایی صحبت می‌کردیم که من را در دنیای به سرعت در حال تغییر اطرافمان هیجان زده می‌کرد – همه چیز از هوش مصنوعی گرفته تا رسانه‌های اجتماعی و ماهیت در حال تکامل هویت – او با لبخند آگاهانه‌اش لبخند می‌زد و می‌گفت: “آه، نیکو… من” خوشحالم که آنقدر زندگی نمی کنم که بتوانم دنیایی را که تو توصیف می کنی ببینم.” او دنیایی را که به تکنولوژی وابسته است درک نمی کرد، دنیایی که در آن مردم به چشم یکدیگر نگاه نمی کردند، جایی که ساعت ها در مقابل یک صفحه نمایش گیر کرده بودند و احساس گم شدن و خالی بودن می کردند. او از چیزی که به عنوان وسواس تکنولوژی ما می دید متنفر بود. یک باغبان فداکار مادام العمر که همچنین دوست داشت برای همه به عنوان ابراز عشقش آشپزی کند، در حالی که در طول بازدیدهایم تلفنم را برای پیام های کاری چک می کردم، به من سرزنش می کرد: “نیکو، به این چیز احمقانه نگاه نکن و اگر می خواهی اینجا باش. “اینجا خواهم بود.” او هرگز کلمه بسیار پرحاشیه ذهن آگاهی را نشنیده بود. او هرگز «اکنون اینجا باش» نوشته رام داس را نخوانده بود… اما متوجه شد. بهتر از خیلی ها وقتی به او می‌گفتم که بخش‌هایی از یونان «مناطق آبی» هستند، می‌خندید. که شاید او از پزشکان سرپیچی کند و سال‌های بیشتری از زندگی باقی بماند، مانند پدرش که تا نود سالگی زندگی کرد. “نیکو، من در مورد مناطق آبی یا قرمز اطلاعی ندارم؛ می دانم که اکنون اینجا زندگی می کنم. اما همچنین می دانم که ما در آن زمان زندگی ساده تری داشتیم. یک زندگی انسانی تر. این همه مزخرفات امروز … این طور مردم نیست. قرار است زندگی کنند.”

It was the Before Times: late July 2019. Just a few short months before the COVID pandemic would hit New York like a viral nuclear bomb in early 2020, I was talking to my father at his kitchen table in Woodside, Queens. He was dying from cancer, slowly and quite painfully; he only had a couple of months left and wouldn’t live to see what COVID would soon do to our world during the most surreal of years. Yet he was prescient about some of our troubling and toxic societal dynamics that COVID only helped to amplify. My dying Greek father, being of a different time and place, had an intuitive sense that something was profoundly wrong with the way that we lived. During those last couple of months of his life, I would fly to New York every week from my home in Austin where I ran a mental health clinic, as we both did our best to savor our final times together. Once strong and proud, now that the cancer had spread to his bones, he was reduced to catheters and a wheelchair, where every movement-no matter how slight-led to a sharp grimace and a low moan of pain. As a teenage boy, he’d survived the Nazis invading his village in northern Greece; lived through the bloodshed of a communist civil war; survived a transatlantic migration by sea to the Washington Heights section of New York during the 1960s; survived working three jobs, seven days a week, for decades to support his family and put my brother and me through college in the hopes that we’d have a better life. But he couldn’t survive the onslaught of a relentless cancer. It was heartbreaking to see his deterioration. Yet while every organ system in his body was rapidly beginning to fail him, at eighty-eight, his mind remained razor sharp-maybe too sharp-as he would often surprise me with his insights and clarity about things. We would talk politics, current events, scientific advancements, feuding relatives … anything, really. In a world of Kardashian-esque frivolity and inane tweets, he was from an earlier time where people said what was on their minds and didn’t mince their words; there was a clarity to his thinking, a moral and intellectual certitude uncluttered by the fads of the day. But he had begun to feel like an anachronism, like a stranger in an increasingly strange land. As we would sit and talk about things that excited me in the rapidly changing world around us-everything from AI to social media and the evolving nature of identity-he would smile his knowing smile and say, “Ah, Niko … I’m glad I’m not going to live long enough to see the world that you describe.” He didn’t understand a world dependent on technology-one where people didn’t look each other in the eye, where they were stuck in front of a screen for hours on end and felt lost and empty. He hated what he saw as our tech obsession. A devoted lifelong gardener who also loved to cook for everyone as an expression of his love, he’d chide me as I kept checking my phone for work messages during my visits: “Niko, stop looking at that stupid thing and be here if you’re going to be here.” He had never heard the much-hyped word mindfulness; he had never read Be Here Now by Ram Dass … but he got it. Better than most. He’d laugh when I’d tell him that parts of Greece were “Blue Zones,” known for longevity; that maybe he would defy the doctors and have many more years left to live, like his father, who lived well into his nineties. “Niko, I don’t know about Blue or Red Zones; I know I live here now. But I also know that we lived a simpler life then. A more human life. All this nonsense today … it’s not the way people are supposed to live.”

این کتاب را میتوانید بصورت رایگان از لینک زیر دانلود نمایید.

Download: DIGITAL MADNESS

نظرات کاربران

  •  چنانچه دیدگاه شما توهین آمیز باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه دیدگاه شما جنبه تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

بیشتر بخوانید