- عنوان: Death’s Daughter and the Ebony Blade – vol 6
- نویسنده: Maito Ayamine
- سال انتشار: 2023
- تعداد صفحه: 174
- زبان اصلی: انگلیسی
- نوع فایل: pdf
- حجم فایل: 11.0 مگابایت
دور از تمدن، در عمیق ترین اعماق کوه ها، دختر بچه ای نشسته بود و تنها بازی می کرد و سنجاب های خاکستری اطرافش را احاطه کرده بودند. با احساس حضور ناشناخته در پشت سر خود، برگشت. او از میان شکافی در میان انبوه درختان، موجودی تیره مانند زمین را دید. موجودات زیادی بودند که خانه خود را در این کوه ساختند، اما او هرگز با این کوه روبرو نشده بود. بلافاصله چشمان درشت دختر با درخششی از کنجکاوی روشن شد. “تو کی هستی؟” او پرسید. موجود هیچ پاسخی نداد. “شما یک روح نیستید، نه؟” ارواح فقط شب ها بیرون می آمدند یا پدر دختر به او گفته بود. با این حال، او فکر نمی کرد که ظاهر شدن یک روح در طول روز آنقدر غیرعادی به نظر برسد. بالاخره باید ارواح هم وجود داشته باشند که مکان های روشن را دوست داشته باشند. “میتونی منو ببینی؟” “البته که می توانم. من واقعاً چشمان خوبی دارم.» او حتی در شبی بدون ماه با چشمان آبنوسی که از مادرش به ارث برده بود، میتوانست به وضوح مثل روز ببیند. زیر نور خورشید؟ حتی یک سوال هم نبود موجود سیاه به سمت دختر چرخید. “آه، بله. حالا میبینم…» نزدیکتر شد و با قدمهایش صدایی در نمی آمد، پیش از آن که انگار هر دو آن دو هر روز این کار را انجام می دادند، کنار دختر نشست. حالا که این موجود خیلی نزدیک بود، دختر دید که واقعاً کاملاً سیاه است. همانطور که او با شیفتگی نگاه می کرد، ناگهان حس دژاوو او را تحت تاثیر قرار داد. چه چیزی می تواند باشد؟ او تعجب کرد. هرچه تلاش میکرد، او نمیتوانست به یاد بیاورد که تا به حال با موجودی مانند موجودی که اکنون قبل از خود داشت روبرو شده باشد. و اگر قبلاً چنین چیز خندهداری را ملاقات کرده بود، قطعاً آن را به خاطر میآورد. او با احساس نارضایتی به سؤال اصلی خود بازگشت. “پس درست گفتم؟ آیا شما یک روح هستید؟» “در اینجا هیچ پوسته Spiritua وجود ندارد. چنین اشکال حیاتی فقط در سطوح بالاتر وجود دارند.»
Far from civilization, in the deepest depths of the mountains, a little girl sat playing alone, surrounded by gray squirrels. Sensing an unknown presence behind her, she turned. Through a gap in the dense thicket of trees, she caught sight of a creature dark as pitch. There were many creatures that made their home on this mountain, but never before had she encountered this one. At once, the girl’s large eyes lit up with a gleam of curiosity. “Who are you?” she asked. The creature made no response. “You aren’t a ghost, are you?” Ghosts only came out at night, or so the girl’s father had told her. Still, she didn’t think it seemed so unusual for a ghost to appear in the daytime. There had to be ghosts who liked bright places too, after all. “You can see me?” “Of course I can. I’ve got really good eyes.” She could see clear as day even on a moonless night with the ebony eyes that she had inherited from her mother. Out under the light of the sun? It wasn’t even a question. The black creature turned toward the girl. “Ah, yes. Now I see…” It drew closer, making not a sound with its footsteps, before sitting down next to the girl as though the two of them did this every day. Now that the creature was so close, the girl saw that it was indeed entirely black. As she gazed in fascination, she was suddenly struck by a sense of déjà vu. What could it be? she wondered. Try as she might, she couldn’t recall ever having encountered a creature like the one before her now. And if she had ever met such a funny thing before, she definitely would’ve remembered it. Harboring a sense of discontent, she returned to her original question. “So was I right? Are you a ghost?” “There are no Spiritua shells here. Such life-forms only exist in higher planes.”
این رمان را از لینک زیر بصورت رایگان دانلود کنید.
نظرات کاربران