- عنوان: Dear Stranger I Know How You Feel
- نویسنده: Ashish Bagrecha
- حوزه: احساسات
- سال انتشار: 2019
- تعداد صفحه: 135
- زبان اصلی: انگلیسی
- نوع فایل: pdf
- حجم فایل: 0.82 مگابایت
غریبه عزیز، می بینم که سخت تلاش می کنی تا دردت را بپوشانی، وانمود کنی که نفس کشیدن به دردت نمی خورد. که با هر ضربان قلبت، سینه ات درد می کند و اشک در گلویت می سوزد. فرقی نمی کند که آن را دیده اید یا نه. درد می کند. درد آنقدر عمیق و ابتدایی است که نمی دانید از آن جان سالم به در خواهید برد یا نه. من درک می کنم که درد عاطفی به اندازه درد جسمی به شدت صدمه می زند، و می دانم که شما سعی می کنید از این باتلاق ترس سرد یخی عبور کنید. این ترس شما را برای همیشه از کار می اندازد و درد شما را غرق می کند. میبینم که سعی میکنی درد را کنترل کنی، نفس نفس میکشی، در این استخر ناامیدی غرق میشوی، اما در عین حال میبینم که خیلی راحت تنها هستی و از این طریق رنج میکشی. در حال غرق شدن، غرق شدن در احساسات، غرق شدن در جزر و مد چیزی هستید که احساس می کنید نمی توانید کنترل کنید. میدانم که درک میکنی که آرامش در ساحل است و ساحل در دسترس است، اما مانند آنهایی که به دریا میروند، کسانی که در آن لحظه در حال نابودی هستند، وحشت میکنی. ترسیده از اینکه دیگر هرگز نفس نخواهی کشید، بار دیگر به زیر کشیده می شوی و نیرویی نامرئی تو را می گیرد و چنان عمیق می کشد که ساحل دیگر گزینه ای نباشد. من درک می کنم که احساسات و احساساتی که باعث درد شما می شوند مانند امواجی هستند که شما را می شستند. آنها شما را به زیر می کشند، شما را تحت تأثیر قرار می دهند، شما را خسته می کنند تا جایی که چیزی جز خستگی احساس نکنید. من تو را با شناور نجات در دست میبینم، ارادهات برای زندگی آرام آرام خاموش میشود، در حالی که تصمیم میگیری که آیا شناور شدن در این دریای درد آسانتر از تلاشی است که برای رساندن تو به ساحل لازم است. من آنجا منتظر تو هستم تا با پتویی از عشق تو را محکم بپیچم. من با شما هستم حتی زمانی که بالاخره تصمیم گرفتید که آسایش ساحل به تلاش زیادی نیاز دارد. وقتی تصمیم می گیرید درد خود را نگه دارید، متوجه نمی شوید که این تنها چیزی است که هم شما را سرپا نگه می دارد و هم تهدید می کند که در نهایت شما را غرق می کند.
Dear Stranger, I see you trying hard to cover up your pain, to pretend it doesn’t hurt to breathe. That, with every beat of your heart, your chest aches and tears burn deep down in your throat. It doesn’t matter if you saw it coming or not; it hurts. The pain feels so deep, so primal, that you don’t know if you will survive it. I understand that emotional pain hurts as deeply as physical pain, and I know you are trying to make it through this swamp of icy-cold fear. This fear threatens to shut you down forever and the pain threatens to drown you. I see you trying to control the pain, gasping for air, drowning in this pool of despair, but I also see you far too comfortable being alone, suffering through this. You are drowning, drowning in emotion, drowning in a tide of what you feel you cannot control. I know you understand that peace is on the shore and that the shore is within reach, but like those drifting out to sea, those who are consumed in the moment, you are panicking. Terrified that you will never breathe again, that you will be dragged under once again, and some invisible force will take hold of you and pull you out so deep that the shore will no longer be an option. I understand the emotions and feelings that are causing you pain are like waves washing over you. They pull you under, overwhelm you, tire you out until you feel nothing but exhaustion. I see you with the lifebuoy in your hand, your will to live slowly extinguishing while you decide whether floating in this sea of pain will be easier than the effort it will take to get you to shore. I am waiting there for you with a blanket of love to wrap you in tightly. I am with you even when you finally decide that the comfort of the shore requires too much effort. When you choose to hold on to your pain, not realising that it is the one thing that both keeps you afloat and threatens to eventually drown you.
این رمان را از لینک زیر بصورت رایگان دانلود کنید.
Download: Dear Stranger I Know How You Feel
نظرات کاربران