- عنوان رمان: Darcy’s Guarded Heart -A Pride and Prejudice variation
- نویسنده: Juliana Abbott
- سال انتشار: 2025
- تعداد صفحه: 116
- زبان اصلی: انگلیسی
- نوع فایل: pdf
- حجم فایل: 1.35 مگابایت
کالسکهها! «چهار نفر از آنها، من آنها را دیدم که از جاده لندن میآیند.» صدای جوان هیجانزدهای آمد و الیزابت با شنیدن آن صدا، از خیالپردازیهایش بیرون آمد و چشمانش را بالا آورد. او متوجه نشده بود که کس دیگری هم آنجاست. اوایل بعد از ظهر بود، معمولاً زمان ایدهآلی برای پیادهروی بود زیرا معمولاً خلوت بود. البته در گوشهای از دنیا که آنها زندگی میکردند، هیچوقت خیلی شلوغ نمیشد. با این حال، او که تازه از سفری به لندن برگشته بود، آرزوی کمی آرامش داشت – چیزی که در لانگبورن به راحتی پیدا نمیشد. افسوس که پیادهروی آرام او قرار نبود وقتی سه پسر جوان به سمتش میدویدند، باشد. او فوراً آنها را شناخت. پیتر لوکاس، کوچکترین برادر دوستش شارلوت، و هارولد و چارلی پارکس، پسرعموهای شارلوت. او به جهتی که آنها اشاره میکردند نگاه کرد و مطمئناً، چیزی شبیه به کاروانی بود که از لندن به سمت ندرفیلد در حال حرکت بود. او سه کالسکه مجلل را دید که به دنبال آن یک وسیله نقلیه سادهتر دیگر بود – یکی که شاید خدمتکاران یا چمدانها را حمل میکرد. هر چهار کالسکه پر از صندوق عقب و چمدان بود، آنقدر زیاد که او فقط میتوانست فرض کند یک خانواده ده نفره هستند. داشت به جایی که مدتها خالی مانده بود، یا چند نفر با سلیقههای نسبتاً ولخرجانه، نقل مکان میکرد. پیتر صدا زد: «خانم بنت. آنها را میبینید؟» «به شما اطمینان میدهم، استاد لوکاس، چشمانم کاملاً کار میکنند.» دستش را روی پیشانیاش گذاشت تا از آفتاب کمفروغ پاییزی در امان بماند و چشمهایش را تنگ کرد، به امید اینکه نگاهی اجمالی به مسافران بیندازد، اما کالسکهها خیلی دور بودند. زمزمه کرد: «نمیدانستم ندرفیلد دوباره اجاره داده شده است.» بیشتر با خودش تا با پسرها. با این حال، ظاهراً هارولد پارکس احساس کرد که او را خطاب قرار داده است، زیرا فوراً پاسخ داد. پسر توضیح داد: «مامان گفت که یک آقا از شمال آنجا را گرفته است. یک آقای بینگلر.» «خدمتکاران روز دوشنبه رسیدند. من رسیدن آن کالسکهها را ندیدم، اما مامان گفت حداقل پنج نفر بودند که خدمتکار و چمدان و آذوقه آورده بودند.» او کاملاً ناراحت شد و گفت که آنها باید از مریتون استخدام میکردند، نه اینکه خودشان خدمتکار بیاورند. الیزابت اظهار داشت: «فکر میکنم آنها کسانی را میخواستند که از قبل با آنها آشنا بودند.» هرچند جای تأسف بود که خانههای بزرگی مانند ندرفیلد دوباره افتتاح میشدند و فقط غریبهها در آنها کار میکردند، در حالی که بسیاری در مریتون به دنبال کار بودند.
Carriages! Four of them, I saw them coming up the London Road,” an excitable young voice called, and Elizabeth raised her eyes, drawn from her reverie at the sound. She had not realised there was anyone else about. It was early afternoon, usually an ideal time to walk as it tended to be quiet. Not that it ever got too busy in their corner of the world. Still, having just returned from a visit to London, she’d longed for a little peace—something not easily found at Longbourn. Alas, her quiet walk was not to be as three young boys ran towards her. She recognised them at once. Peter Lucas, her friend Charlotte’s youngest brother, and Harold and Charlie Parks, his cousins. She glanced in the direction they were pointing, and sure enough, there was something akin to a caravan travelling down the road from London towards Netherfield. She spotted three stately carriages, followed by another plainer vehicle—one that perhaps carried servants or luggage. All four carriages were loaded down with trunks and portmanteaus, so many that she could only assume a family of ten was moving into the place that had stood empty for so long, or a few people with rather extravagant tastes. “Miss Bennet,” Peter called. “Do you see them?” “I assure you, Master Lucas, my eyes function perfectly.” She raised a hand to her forehead to shield against the low, autumn sun and squinted, hoping to catch a glimpse of the passengers, but the carriages were too far away. “I did not know Netherfield was let again,” she murmured, more to herself than to the boys. However, evidently Harold Parks felt as though she had addressed him, for he immediately replied. “Mama said that a gentleman from the north has taken it. A Mr Bingler,” the boy explained. “The servants arrived on Monday. I did not see those carriages arrive, but Mama said there were at least five that brought servants and trunks and provisions. She was quite upset, saying they ought to have hired from Meryton, not brought their own servants,” he added. “I imagine they desired those they were already acquainted with,” Elizabeth remarked, though it was a shame when grand houses like Netherfield were opened again only to be staffed by strangers, when so many in Meryton were in want of employment.
این رمان را میتوانید از لینک زیر بصورت رایگان دانلود کنید:
Download: Darcy’s Guarded Heart
نظرات کاربران