- عنوان: Chitose Is in the Ramune Bottle – Vol 6.5
- نویسنده: Hiromu
- سال انتشار: 2024
- تعداد صفحه: 257
- زبان اصلی: انگلیسی
- نوع فایل: pdf
- حجم فایل: 9.40 مگابایت
لب هایم را لیس زدم و این فحش را خواندم: «آینه، آینه، روی دیوار…» وقتی هنوز دختری جوان و معصوم بودم، این کلمات را بارها و بارها تکرار می کردم، مثل دعا، مثل خواب. شاید عادی باشد، اما من شاهزاده ای سوار بر اسب سفید را تصور می کردم که روزی مرا با خود خواهد برد. امروز صبح، در پایان تابستان، احساس آرامش و سکون وجود دارد، مانند آسمان صاف که در یک خاطره کم نور دیده می شود. من هنوز با لباس زیرم در حالی که خودم را در آینه تمام قد نگاه می کنم. بازتاب من شبیه یک غریبه است. ران ها و باسن من لایه ای از نرمی زنانه بالای ماهیچه های فشرده دارند. کمر من باریک است و سینه های گرد من شکل زیبایی دارند، اگر خودم بگویم. سوتین و شورت آبی نیمه شب من در برابر نور تازه خورشید که از شکاف های پرده ها می تابد برجسته است. آینه، آینه، روی دیوار. دیگر اثری از دختری که این سوال را پرسیده باقی نمانده است. سعی می کنم به خودم بخندم. “خب، من واقعاً از نوع سفید برفی نیستم، نه؟” به هر حال این ملکه شریر بود که آینه جادویی داشت. کسی که بیش از حد از زیبایی خود غافل شده است، نمی تواند حقیر بودن از دیگری را بپذیرد. عجیب است زیرا وقتی من کوچک بودم، او فقط یک شرور بود. اما الان کمی با او دوستی دارم. با این حال، وقتی لباسهایی را که دیشب آماده کرده بودم عوض کردم، فکر کردم. اگر من ملکه بدجنس بودم، سفید برفی را وادار نمیکردم یک سیب مسموم بخورد. وقتی چنین کاری را انجام می دهید، نمی توانید آن را پس بگیرید. این یک بلیط یک طرفه برای تبدیل شدن به شرور داستان است. در عوض، او را در یک لباس خاص می پوشاندم. در صورت لزوم به او کمک میکنم آرایش کند و آداب معاشرت را به او آموزش دهم. سپس او را به توپ قلعه دعوت میکردم و با سر بالا از شاهزاده میپرسیدم…
I licked my lips and recited the incantation: “Mirror, mirror, on the wall…” When I was still a young and innocent girl, I used to repeat these words over and over again, like a prayer, like a dream. It’s trite, maybe, but I was imagining a prince on a white horse who would take me away someday. This morning, at the end of summer, there’s a sense of calm and serenity, like the clear sky seen in a faint memory. I’m still in my underwear as I look at myself in the full-length mirror. My reflection feels like a stranger’s. My thighs and hips have a layer of feminine softness above toned muscles. My waist is slim, and my rounded breasts are beautifully shaped, if I do say so myself. My midnight blue bra and panties stand out against the fresh sunlight that shines through the gaps in the curtains. Mirror, mirror, on the wall. There is no trace of the girl who asked that question left anymore. I try to laugh at myself. “Well, I’m not really the Snow White type, am I?” Anyway, it was the wicked queen who had the magic mirror. Someone too consumed with her own beauty, unable to accept being inferior to another. It’s strange because when I was little, she was just the villain. But now I feel a little bit of affinity with her. Still, I thought as I changed into the clothes I’d prepared last night. If I was the wicked queen, I wouldn’t make Snow White eat a poisoned apple. Once you do something like that, you can’t take it back. It’s a one-way ticket to becoming the villainess of the story. Instead, I’d put her in a special dress. I’d help her put on her makeup and teach her social etiquette, if necessary. Then I’d invite her to the castle ball and ask the prince, with my head held high…
این رمان را از لینک زیر بصورت رایگان دانلود کنید.
نظرات کاربران