مجله علمی تفریحی بیبیس
0

دانلود رمان انگلیسی “فریب”

  • عنوان: Deception (Pros and Cons Mysteries Book 3)
  • نویسنده: Christy Barritt
  • سال انتشار: 2025
  • تعداد صفحه: 152
  • زبان اصلی: انگلیسی
  • نوع فایل: pdf
  • حجم فایل: 1.03 مگابایت
«می‌خواهم بروی داخل مغازه و به فروشنده بگویی که به کمک نیاز داری.» پدر اولیو استرلینگ در حالی که آن دو روی پیاده‌رو ایستاده بودند، به او نزدیک‌تر شد. «به او بگو که مریض هستی و داری برای پرداخت هزینه‌های پزشکی‌ات پول جمع می‌کنی.» اولیو در حالی که به حرف‌های پدرش فکر می‌کرد، اخم کرد. «اما من مریض نیستم.» پدرش سرش را کج کرد. «هفته‌ی پیش تب داشتی. یادت هست؟» «اما الان بهترم.» پدرش حرف‌هایش را نمی‌فهمید. تب فروکش کرده بود و او دوباره به حالت عادی برگشته بود، به جز چند تا آبریزش بینی. نگاه پدر روی نگاه او قفل شد و کمی از نرمی لحنش ناپدید شد. «فقط ازت می‌خوام کاری که بهت می‌گم رو انجام بدی.» ترس در دلش جمع شده بود و اولیو می‌دانست که پدرش نه را به عنوان جواب قبول نمی‌کند. او به او یاد داده بود که مطیع باشد و بدون چون و چرا از دستوراتش پیروی کند. او می‌گفت که مطیع بودن مهم است، به خصوص در حرفه خودش. اما بیشتر از این توضیح نداد و اولیو مطمئن نبود که چرا کار کردن در یک نمایندگی خودرو، اطاعت را اینقدر مهم می‌کند. با این حال، او همیشه در مورد آن صحبت می‌کرد و حتی با او تمرین هم می‌کرد. همانطور که اولیو به داروخانه شهر کوچک خیره شده بود، قلبش در گوش‌هایش می‌کوبید و ریه‌هایش تنگ می‌شد، انگار که نمی‌توانست نفس بکشد. تنها چیزی که می‌خواست دویدن بود. خودش را در حال چرخیدن و دویدن در پیاده‌رو شهر ناآشنا تصور می‌کرد. او تصور می‌کرد که با تمام سرعتی که پاهای هشت ساله‌اش اجازه می‌داد، خودش را به جلو می‌راند. او قوی و دونده خوبی بود. آیا پدرش او را می‌گرفت؟ او اخم کرد زیرا جواب را می‌دانست. بله. او قدبلندتر و قوی‌تر بود. بعد از اینکه او را می‌گرفت چه کار می‌کرد؟ آیا او را تنبیه می‌کرد؟ در هر صورت او را مجبور می‌کرد که به داخل داروخانه برود؟ اشک در چشمان اولیو برق زد وقتی متوجه موقعیت غیرممکنی شد که او در آن قرار داشت. روبرو شد. نمی‌توانست از این مخمصه خلاص شود. پدرش مطمئن می‌شد. «هی، دختر شیرین.» صدای پدرش نرم‌تر شد و تا سطح چشمان او خم شد. «نیازی نیست ناراحت باشی. هیچ اشکالی ندارد وقتی به پول نیاز داری، درخواست کنی.» به چشمان آبی او خیره شد. فکر می‌کرد پدرش، با موهای تیره و پرپشت و لبخند ملایمش، خوش‌تیپ‌ترین مرد دنیاست.

“I want you to go into the store and tell the clerk that you need help.” Olive Sterling’s dad leaned closer as the two of them stood on the sidewalk. “Tell her you’re sick and raising money to help pay your medical bills.” Olive frowned as she contemplated her father’s words. “But I’m not sick.” Her dad tilted his head. “You had a fever last week. Remember?” “But I’m better now.” Her dad wasn’t making sense. The fever had passed, and she was back to feeling like herself, other than a few sniffles. Dad’s gaze locked on hers, and some of the softness in his tone disappeared. “I just need you to do what I’m telling you.” Dread pooled in her stomach, and Olive knew her dad wouldn’t take no for an answer. He’d taught her to be obedient, to follow his orders without questioning. He said being compliant was important, especially in his line of work. But he didn’t explain any more than that, and she wasn’t sure why working at a car dealership made obedience so important. Yet he talked about it all the time and even did drills with her. As Olive stared at the small-town pharmacy, her heart pounded in her ears and her lungs grew tight, like she couldn’t breathe. All she wanted was to run. She pictured herself turning and darting down the sidewalk of the unfamiliar town. She imagined pushing herself as fast as her eight-year-old legs would allow. She was strong and a good runner. Would her dad catch her? She frowned because she knew the answer. Yes. He was taller and stronger. What would he do after he caught her? Would he punish her? Make her go inside the pharmacy anyway? Tears glimmered in Olive’s eyes as she realized the impossible situation she faced. She couldn’t get out of this. Her dad would make sure of it. “Hey, sweet girl.” Her dad’s voice softened as he stooped down to her eye-level. “There’s no need for you to be upset. There’s nothing wrong with asking for money when you need it.” She stared into his blue eyes. She thought her dad, with his thick dark hair and easy smile, was the most handsome man ever.

این رمان را از لینک زیر بصورت رایگان دانلود کنید.

Download: Deception

نظرات کاربران

  •  چنانچه دیدگاه شما توهین آمیز باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه دیدگاه شما جنبه تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بیشتر بخوانید

X
آموزش نقاشی سیاه قلم کلیک کنید