- عنوان: An Autumn in Amber, a Zero-Second Journet
- نویسنده: Mei Hachimoku
- سال انتشار: 2022
- تعداد صفحه: 261
- زبان اصلی: انگلیسی
- نوع فایل: pdf
- حجم فایل: 9.02 مگابایت
وقتی از بلوار میرفتم، فکر میکردم که چرا لعنتی با این کار موافقت کردم. من فقط باید در توکیو می ماندم. اینجا در هاکوداته، تنها چیزی که از هوای تند پاییزی نازک تر بود، صبر من بود. اگرچه خورشید بلند بود، اما هر زمان که گوشهای را میچرخانیم و وارد سایهی افق بینظیر شهر میشدیم، سرمای گزنده چنان ناگهانی فرو میآمد که احساس میکردم وارد یک فریزر میشویم. سرماخوردگی آنقدر شدید بود که نمیتوانستم باور کنم که فقط اواخر اکتبر است – با این حال میتوانستم احساس کنم عرق از پهلوهایم میچکد، زیرا زیر بغلم از تعریق دائمی کف دستم سر باز زد. اما این کمتر نشانی از حفظ گرمای کت من بود تا نشانه ای از اضطراب شدید اجتماعی من. درست جلوتر از من، چهار پسر شانه به شانه راه می رفتند و تقریباً تمام پیاده رو را در حالی که می خندیدند و همدیگر را تکان می دادند، اشغال کردند. زیر مانتوهای مختلف و کتهای پایینشان، همان لباس دبیرستان را پوشیده بودند. اینها دانشآموزانی بودند که من با آنها برای سفر علمی در کلاس خود جمع شده بودم – اما شما فقط با گوش دادن به آنها متوجه نمیشوید، زیرا تقریباً نیم ساعت است که من حتی یک کلمه به هیچ یک از آنها نگفته بودم. در ابتدا، تلاش ناچیزی انجام دادم تا پشت سر آنها قدم بردارم و با پاسخهای یک کلمهای منفعل و تکان دادن سر موافق، در گفتگو مشارکت کنم. میدانستم که در واقع با آنها درگیر نیستم، فقط سعی کردم وانمود کنم که بخشی از باشگاه هستم. اما بعد از مدتی متوجه شدم که کل تمرین چقدر بیهوده بود و سرعتم را کم کردم تا اینکه فاصله بینمان را از یک قدم به حدود دو متر رساندم. باید بهتر از این که فکر کنم میتوانم نقش شنونده را ایفا کنم، میدانستم.
Such were my thoughts as I moped my way down the boulevard, wondering why the hell I’d ever agreed to this in the first place. I should have just stayed in Tokyo. Up here in Hakodate, the only thing stretched thinner than the sharp autumn air was my patience. Though the sun was high, any time we rounded a corner and entered into the shadow of the city’s stunted skyline, the biting chill set in so suddenly that it felt like stepping into a walk-in freezer. It was a cold so keen I couldn’t believe it was only late October—yet I could feel the sweat trickling down my sides as my armpits refused to be outdone by the perpetual perspiration on my palms. But this was less a testament to my duffle coat’s heat retention than a symptom of my extreme social anxiety. Just ahead of me, four boys walked shoulder to shoulder, taking up almost the entire sidewalk as they laughed and jostled each other. Beneath their various overcoats and down jackets, they wore the same high school uniform as I did. These were the students I’d been grouped up with for our class field trip—but you wouldn’t know that just by listening in, as I hadn’t said a single word to any of them in almost a full half hour now. At first, I’d made a paltry effort to walk closer behind them and contribute to the conversation with passive one-word answers and nods of agreement. I knew I wasn’t actually engaging with them, though—just trying to pretend I was a part of the club. But after a while, I realized just how pathetically futile the whole exercise was, and I slowed my pace until I’d lengthened the distance between us from a single stride to about two meters. I should have known better than to think I could even perform the role of listener.
این رمان را از لینک زیر بصورت رایگان دانلود کنید.
نظرات کاربران