دانلود رمان انگلیسی “۴۰۴” – رضایت یافت نشد، از کد تا قتل عام

او نمی‌توانست با من تماس چشمی برقرار کند، که این فقط اضطرابم را بیشتر می‌کرد. تمام شب فاجعه‌بار بود. مکالمه بی‌روح بود – هیچ شباهتی به چت‌های آنلاین ما نداشت. من با ChatterAI، برنامه‌ای که بیش از یک سال از آن استفاده می‌کردم، راحت شده بودم. اما ناگهان از جا بلند شد و گفت: «باید بروم.» نگاهی به کارکنان رستوران انداختم که طوری ما را تماشا می‌کردند که انگار می‌خواستیم شام بخوریم و فرار کنیم. زیر لب غرغر کردم: «باشه.» و دستم را بالا بردم تا کسی را صدا بزنم. ارزان‌ترین غذای از پیش تعیین‌شده‌ی منو را سفارش داده بودم، اما هنوز بیشتر از آن چیزی بود که می‌توانستم بخرم. پرسید: «تراشه نداری؟» وقتی پیشخدمت بالاخره نزدیک شد، جواب دادم: «من چیزی را داخل خودم نمی‌کارم.» آنها دفترچه‌ی پرداخت را به سمتم گرفتند. انگشت شستم را روی آن فشار دادم و دعا کردم که سبز شود. همین‌طور هم شد. احساس راحتی در من موج زد.